-
 امروز علم و فناوری از ان جهت دارای اهمیت است که زندگی روزمره ما را تشکیل می دهند  وسایل و ابزار کار حمل و نقل جنگ و دفاع زراعت و فراغت ... همگی از نتایج و صمرات علم بهره می گیرد اما بی تردید این نتایج و انچه ما بطور کلی تاکنون به عنوان نتایج و علم دیده و شنیده ایم لزوما" نتایج  ممکن نمی باشد و اینده ای با تغییرات روز افزون تغییرات در این مقوله را شاهد هستیم  بطوریکه توسعه اقتصادی و صنعتی  در دنیا بسذعت رو به رشد و تغییر است
شرايط توسعه صنعتي به سرعت در حال تغيير است. هزاره جديد مجموعه عواملي را براي صنعت به ارمغان آورده است كه بسيار متفاوت از دوره اي است كه در آن صنعتي شدن كشورهاي در حال توسعه در منطقه آسيا در دهه 1950 اجرا شد. اين شرايط تركيبي از عوامل سياستي، اقتصادي و فنآوري است که از جمله آنها می توان به تغييرات سریع فناوری، جهاني شدن توليد، آزادسازي سياست‌هاي اقتصادي در خصوص تجارت، سرمايه گذاري و مالكيت، اشاره نمود:


الف- سرعت تغييرات فناوری


امروزه، تغييرات سريع و چشمگير فناوری به گونه ای است كه طيف وسيعي از فعاليتهاي اقتصادي و اجتماعي را تحت تاثير قرار داده و روشهاي سازماندهي و رفتاري الگوهاي موجود مزيت نسبي را تغيير مي‌دهد. در این راستا الگوي جديدي براي رقابت ظهور کرده است كه مشخصه آن، مزيتهاي مبتني برفنآوري و دانش بوده و مزيت‌هاي رقابتي مبتني بر موجودي منابع، بویزه منابع طبیعی، اهميت خود را از دست مي‌دهند. با بکارگیری ساختارهاي سازماني جديد، بنگاه‌ها وارد شبكه هاي عظيم فنآوري و توليدي (از جمله خوشه هاي صنعتي، گروه‌هاي تجاري و موافقت‌نامه‌هاي قراردادي بلندمدت با توليدكنندگان و عرضه‌كنندگان) مي‌گردند. روند جانشيني مواد اوليه سنتي با مواد جديدتر فزونی گرفته است. همچنين افزايش الگوي جديد رقابت در حوزه سياسي، به منظور ايجاد محلهاي صنعتي جديد، منجر به سياست‌هاي فعال دولت ها شده است. تغييرات فني، جريان فنآوري و توليد بين كشورها را نيز تغيير مي‌دهد. اگرچه مهاجرت مردم بيشتر كنترل می شود ولي مهاجرت قانوني كارگران ماهر و مهاجرت غير قانوني كارگران غير ماهر در حال افزايش است. از طرف ديگر هزينه هاي حمل ونقل و ارتباطات بطور قابل ملاحظه اي در حال كاهش است. حجم قابل ملاحظه اي از اطلاعات ودانش به قيمت ناچيزي از طريق اينترنت قابل دسترسي است. همچنين تعداد شبكه هاي انتقال اطلاعات و سرعت دسترسي به آنها نيز در حال افزايش است. به همين دليل، جهان امروز به لحاظ اطلاعات و فنآوري در مقايسه با دو سه دهه گذشته بسيار متفاوت است. ين امر پيامدهاي مهمي براي ماهيت فعاليت‌هاي صنعتي، جريان دانش مورد استفاده صنعت و بازاريابي محصولات به همراه دارد. توليد صنعتي خود تخصصي‌تر مي‌شود و فعاليت‌هاي متفاوت به بنگاه‌هاي مختلف واگذار مي‌گردد. بعلاوه، توليد صنعتي مبتني به اطلاعات نيز رشد مي‌‌‌يابد. براي مثال، امروزه 50 درصد از ارزش يك خودرو به محتواي اطلاعاتي، طرح، مديريت، بازاريابي و فروش آن بستگي دارد و يا بيش از سه چهارم ارزش يك كالاي صنعتي نمونه به فعاليت‌هاي خدماتي مانند طرح، فروش و تبليغات مربوط مي شود. دراين زمينه، اهميت خدماتي مثل امور مالي، ارتباطات، حمل و نقل و سرويس‌دهي بر رشد صنعتي و رقابت‌پذيري مشهود است. استفاده از اطلاعات و خدمات جديد براي كشورهاي در حال توسعه همانند كشورهاي توسعه يافته اهميت دارد. استفاده از فنآوري‌هاي جديد به ويژه فنآوري‌هاي مبتني بر اطلاعات مستلزم مهارتهاي بيشتر، بهتر و جديدتراست. اين مهارتهاي جديد با اشكال جديد سازمانهاي كار وسيستم هاي توليد بطور كارآمد بكار مي روند. اين مهارتها بايد با موارد ديگري چون طبقه بنديهاي جديد شغلي ، روابط جديد كاري و سيستم هاي جديد مديريتي همراه گردند. مهارتها دائم در حال تغيير هستند و به همين دليل، سيستم هاي آموزشي بايد اين مهارتها را در راستاي نيازها به روز نگه دارند. از اينرو، تقاضا براي متخصصين و تكنسين ها درتمام كشورها افزايش يافته است. اين سيستم باعث تغييرات عمده در موقعيت فعاليتهاي كارا و مزيتهاي نسبي مي‌شود. فعاليتهاي مبتني بر فنآوري ـ كه به سرعت محصولات و فرايند ها را تغيير مي‌دهند ـ نسبت به ساير فعاليتها در كشورهاي صنعتي و در حال توسعه، در حال رشد سريع مي‌باشند. توانايي رقابت بطور قابل ملاحظه‌اي به توانايي بكارگيري فنآوري‌هاي جديد درصنعت و خدمات بستگي دارد. در هر حال، رشد پايدار مستلزم تغيير در ساختار صنعتي از فنآوري‌هاي ساده به فنآوري‌هاي پيشرفته است. محور اساسي الگوي جديد، رقابت پذيري است. رقابت پذيري يعني توانايي يك اقتصاد براي رشد و نمو در يك بازار باز كه منجر به افزايش درآمد، ايجاد اشتغال پايدار و بهبود شرايط كار مي‌گردد. روشهاي سنتي رقابت كه مبتني بر هزينه ها و قيمتهاي پايين هستند با روشهاي رقابت مبتني بر كيفيت، انعطاف‌پذيري، طرح، اعتبار و شبكه جايگزين مي شوند. اين تغيير نه تنها در بازارهاي كالاهاي صنعتي پيشرفته بلكه در بازار كالاهاي مصرفي مانند پوشاك و مواد غذايي نيز روي داده است. بنگاه‌ها به منظور استفاده از بازدهي هاي نسبت به مقياس و در راستاي تخصص‌گرايي، در حال تخصصي كردن بخشهاي مختلف زنجيره توليد و تامين قطعات و خدمات براي بنگاههاي ديگر هستند. درضمن، بنگاه‌هاي پيشرو در اكثر صنايع به منظور مديريت كاراتر پيچيدگي هاي هدايت زنجيره عرضه و نوآوري، زمينه رقابت فنآوري خويش را توسعه مي‌دهند. جريان تعامل و شبكه اطلاعات در ميان ابزارهاي رقابت، ابزارهاي جديد هستند. در فعاليتهاي مبتني برفنآوري ائتلاف استراتژيك با رقبا و همكاري نزديك با شركتهاي مرتبط امري ضروري است. رقابت پذيري، كشورهاي در حال توسعه را به تدارك چيزي بيش از نيروي كار ارزان وادار مي‌كند. اگر چه مزيت رقابتي مبتني برمزد پايين كارگران غير ماهر يا نيمه ماهر بعنوان يك نقطه شروع ارزشمند است ولي اين مزيت مي‌تواند موقتي و گذرا باشد چرا كه نمي‌تواند افزايش مزد و درآمد را حمايت كند مگر اينكه به منظور ايجاد فعاليتهاي كارآمد و داراي ارزش افزوده بالا، مهارتها و فنآوري‌ها را به روز نگه دارد.

ب- جهاني شدن توليد


تغييرات فناوری و جهاني شدن دو روي يك سكه‌اند. هزينه هاي كمتر حمل و نقل و ارتباطات، شدت رقابت را افزايش مي‌دهد و يافتن اقتصادي‌ترين مناطق جهت توليد محصولات متفاوت براي بازارهاي مختلف را ضروري مي‌نمايد. همانطوركه تخصص‌گرايي افزايش مي‌يابد، شبكه‌هاي توليدي جهاني در شركتهاي فرا مليتي (TNCs) به نوبه خود باعث همكاري بيشتر بين بنگاه‌هاي مستقل مي‌ شوند. در عين حال، جهاني شدن فرايندي به شدت نامتوازن است. جريان سرمايه گذاري مستقيم خارجي تمركز زيادي در 10 كشور در حال توسعه دارد بطوریکه سه چهارمFDI وارده به كشورهاي درحال توسعه جهان وارد اين كشورها مي شود. اين امر در خصوص صادرات اين كشورها شدت بيشتري دارد. رشد تجارت به مشاركت متوازن با توزيع عادلانه‌تر مزيتهاي نسبي در بين اين كشورها منجر نشده است. چنين عدم توازني در توليد دانش جديد نيز وجود دارد. شمار كمي از كشورها در زمينه نوآوري تسلط دارند و در ميان آنها، توليد دانش كارآمد در اختيار تعداد كمي از شركتهاي بزرگ است. به همين دليل بسياري از كشورهاي در حال توسعه خارج از اين دور باقي مي‌ماند. درمجموع، نوآوران عمده، بزرگترين و پوياترين شركتهاي چند مليتي هستند. ولي ارتباط بين نوآوري و جهاني شدن به اين مفهوم نيست كه پايه دانش در مقايسه با قبل بطور وسيعتري انتشار يافته است. فنآوري كه شركتها در هر منطقه اي بكار مي‌برند به توانايي‌هاي داخلي در اتخاذ و استفاده عملي از آن دانش بستگي دارد. جهاني شدن را مي‌توان انتشار سريعتر فنآوري‌هاي خاصي دانست (عمدتاً دانش فني عملياتي) و اين بدان مفهوم نيست كه فرايند نوآوري سريعتر و وسيعتر منتشر مي‌شود.





ج- آزاد سازي سياست‌ها


شايد مهمترين عامل توسعه صنعتي در كشورهاي در حال توسعه، آزادسازي تجارت و آزادسازي بازارهاي كار و سرمايه است كه اغلب با مسأله خصوصي‌سازي و اصلاح شركتهاي دولتي همراه مي‌گردد. امروزه، آزادسازي با افزايش موافقت‌نامه‌هاي تجاري منطقه‌اي، ارتقاي كاهش تعرفه‌هاي تجاري منتخب و دسترسي به بازارهاي بزرگتر همراه شده است. آزادسازي تجارت، نظام انگيزشي سرمايه‌گذاري صنعتي و توسعه فنآوري را دركشورهاي در حال توسعه تغيير داده است. رقابت فزاينده، شركتها را وادار كرده تا كارايي خود را افزايش داده و استفاده از فنآوري‌هاي موجود را بهبود بخشند. بهبود تخصيص منابع بين شركتها و فعاليتها، رشد اقتصادي و سرمايه‌گذاري را در بسياري از موارد افزايش داده است. ارتباط بين آزادسازي و توسعه صنعتي، ارتباط يك به يك نيست. صنعتي شدن در نوع كارآمد خود و در حالت بهبود زنجيره ارزش افزوده، پديده اي پيچيده است. براي اين منظور بايد مهارتها و منابع زيادي براي آموزش فنآوري مهيا گردند كه اين نيز مستلزم بازارهاي عوامل و مؤسسات حمايتي است. آزادسازي بازارها در صورت ناكارآمد بودن به خودي خود كمكي نخواهد كرد. اگر بنگاه‌هايي كه قصد مشاركت در رقابت بين المللي را دارند، توانايي كسب مهارتهاي جديد، فنآوري يا منابع لازم براي رقابت را نداشته باشند بجاي رشد پويا با پسرفت مواجه خواهند شد. درمجموع مي توان گفت تركيب آزادسازي، تغييرات فناوری و جهاني شدن به اين مفهوم است كه كشورها از یکسو با فرصتهاي بيشتر و از سوی دیگر با رقابت بسيار شديدتري نسبت به قبل مواجه هستند.





3- نقش دولت در توسعه صنعتي آينده ایران


صنعتي شدن موتور اصلي رشد اقتصادي و مبناي مدرن شدن كشورهاي در حال توسعه در آينده است و توسعه صنعتي زمينه‌اي جهت رشد كارآفريني، و منبع اصلي توسعه مهارتها و ظرفيتهاي تكنولوژيكي و مديريتي و همچنين عامل افزايش كيفيت محصولات است. همچنانکه گذشت شرايط ويژه و نوظهور اقتصاد جهاني در عصر حاضر بخصوص توسعه سريع فناوري به تغييراتي عمده در مزيت هاي نسبي كشورها منجر مي‌گردد. از اينرو ممكن است رشد صنعتي در كشورهاي در حال توسعه در آينده بطور روز افزون پيچيده‌تر و مشكل‌تر گردد. بنابراين سياستهاي صنعتي و نقش دولتها در اين رابطه نياز به تغييرات و تعديلات عمده‌اي نسبت به گذشته خواهد داشت تا تطبيق و تصحيح شكستهاي بازار از طريق مداخلات سياستي مناسب جهت اصلاح و بهبود عملكرد بلندمدت اقتصاد تضمين گردد. دولت ها بايد نقش هدايتگري در افزايش رقابت‌پذيري، و جهت‌گيري صادراتي بنگاه‌هاي داخلي، و بيشينه كردن رفاه اجتماعي را برخود فرض بدانند.


پيش‌بيني‌هاي مربوط به رشد نشان مي‌دهد كه مركز رشد شتابان توليد ناخالص داخلي، ارزش افزوده صنعتي و صادرات محصولات صنعتي، بدليل رشد قابل ملاحظه اقتصادهاي جديداً صنعتي شده شرق آسيا، به اين منطقه منتقل خواهد شد. درعين حال حركت رشد صنعتي در ساير مناطق در حال توسعه نامتوازن‌تر خواهد گشت. اين نگراني وجود دارد كه بسياري از كشورهاي فقير به همين صورت باقي بمانند مگر آنكه تغييرات اقتصادي عمده‌اي در اين كشورها ايجاد شود. اهداف اجتماعي چون كاهش فقر فقط از طريق ايجاد درآمد و شغل‌هاي جديد ـ بعنوان بخشي از فرآيند رشد صنعتي مي‌تواند بطور كارآمد حاصل شود. به منظور توسعه ظرفيت رقابت بين المللي براي صنعت داخلي و تضمين تحقق اهداف وسيعتر اقتصادي ـ اجتماعي، صنعتي شدن نياز به تغيير نقش دولتهاست.


به منظور تسريع حركت صنعتي شدن در كشورهاي در حال توسعه، دولتها بايد در يك دوره گذار در چارچوب توسعه بخش خصوصي و جهت‌گيري فزاينده صادراتي يك رهيافت جديد پويا اتخاذ كنند. اين امر مستلزم مداخلات موافق بازار و ايجاد انگيزشها خصوصاً در طي دوره گذار است تا بدين ترتيب تخصيص كارآمدتري از منابع انجام گيرد. رقابت جهاني و مقررات‌زدايي داخلي بايد تخصيص منابع و توليد ناكارآمد را كاهش دهد. اين امر ممكن است در ابتدا توسعه منابع انساني واحدهاي توليدي كارآمد با مبناي مهارتي و سرمايه‌اي نيرومندي را ايجاب كند. از طرف ديگر توسعه ظرفيت تكنولوژيكي در سطح بنگاه‌ها عاملي مهم است. بنابراين تحت نظام بازار جهاني، اهميت و نياز به يك چشم‌انداز بلندمدت توسعه صنعتي در اقتصاد ایران كه در گذشته از سياستهاي حمايتي استفاده كرده‌ و كمتر با نظام تجاري و بازار سرمايه جهاني آشناست قابل توجه است. همچنانكه بيان شد به اعتقاد كارشناسان درچند دهه پيش‌رو، صنعتي شدن سريع موتور اصلي رشد كشورهاي در حال توسعه خواهد بود. رشد مذكور بايد از طريق ايجاد زيرساختهاي فيزيكي مناسب و توسعه منابع انساني و فناوري و همچنين حمايت از حركت آزادسازي، مقررات‌زدايي و تجارت آزاد استمرار يابد. در فرايند صنعتي شدن كشورهاي كمتر توسعه يافته مرحله‌ گذار از فناوري پايين بايد بگونه‌اي مناسب برنامه‌ريزي شود تا از رشد بيكاري و افزايش نابرابري درآمدها اجتناب بعمل آيد.

با توجه به پيچيدگي شرايط آتي اقتصاد جهاني كه نيازمند تغيير نقش دولتهاست، توصیه های ذيل مي تواند در طراحي فرایند توسعه صتعتي ایران سودمند باشد:


1-3- الزامات سیاستی، سازماني و جهت‌گيري‌ دخالت‌هاي دولت در توسعه صنعتي


1- اهداف اصلي توسعه اقتصادی در ايران باید تحقق رشد بالا و مستمر صنعتي و رقابت پذير از طريق توسعه ظرفيت صادرات و بخش خصوصي تعریف گردد. در فضاي جهاني شدن اقتصاد و آزادسازي سرمايه و تجارت، بحث دخالت و يا دخالت نكردن دولت جهت رسيدن به اين اهداف، به بحث نقش جديد دولت در توسعه صنعتي تغيير يافته است. اقتصاد ايران در فرايند توسعه صنعتي خود در شرايط جديد جهاني با محدوديت هاي بيشتري مواجه خواهد بود بدين جهت نقش دولت در پياده سازي سازوكارهاي بازار و توسعه فضاي رقابت بسيار تعيين كننده است. در اين راستا تنها آن دسته از دخالت‌هاي دولت كه در جهت رفع كاستي هاي بازار باشد مي‌تواند در شرايط جديد قابل توجيه باشد.

2- روند تحولات مداخلات دولت در فرايند توسعه صنعتي در ميان اقتصادهاي صنعتي اوليه (مانند بريتانيا) و اقتصادهاي صنعتي شده متاُخر (مانند كشورهاي آسياي جنوب شرفي) نشان مي‌دهد كه شرايط زماني اقتصاد جهاني در هر دوره نقش تعيين كننده‌اي در حد تفصيل و نوع دخالت‌هاي دولت داشته است. به طوري كه در طي زمان با توسعه آزادسازي تجاري و پيشرفت‌هاي سريع تكنولوژي در سطح جهان، حوزه دخالت‌هاي كاركردي دولت، با نهادسازي‌هاي لازم جهت ايجاد محيط مناسب و توانمند براي فعاليتهاي اقتصادي بخش خصوصي، گسترده شده است. همچنين در حوزه دخالت‌هاي گزينشي دولت، دخالت‌هاي مستقيم مانند حمايت از صنايع نوزاد كاهش يافته ولي ساير دخالت‌ها در جهت رفع كاستي هاي بازار و در راستاي توسعه رقابت پذيري فعاليت‌هاي صنعتي افزونتر شده است.


شرايط زماني صنعتي شوندگان اوليه و متاخر چهار تفاوت عمده وجود داشته است. اولاً پيشرفت‌هاي فناوري در دوره صنعتي شدن كشورهاي گروه اول آهسته بود. ثانيا ً، كشورهاي صنعتي متاُخر كه به تازگي وارد فرآيند صنعتي شده بودند بدليل حضور كشورهاي صنعتي اوليه در فعاليت‌هاي اقتصادي، و به جهت ساختار نفوذ ناپذير بازارها، در ورود به بازارهاي جهاني با مشكل مواجه بودند. ثالثاً، با توجه به اينكه مجموعه‌اي از محدوديت‌هاي زماني، شكاف فناوري و افزايش روزافزون بازده نسبت به مقياس نياز به سرمايه‌گذاري را افزايش مي‌دهد بنابراين كشورهاي صنعتي متاُخر كه ديرتر وارد صحنه صنعتي شدن گرديده بودند، بيشتر نيازمند تجهيز منابع براي سرمايه گذاري بودند. رابعاً، كشورهاي صنعتي متاُخر كه به رشد ظرفيت توليدي بالاتري نياز داشتند، نيازمند تغييرات نهادي و اجتماعي بيشتري نيز بودند. بدين جهت در اين كشورها تلاش زيادي براي ايجاد و توسعه نهادهاي لازم در راستاي فراهم نمودن يك فضاي مناسب براي فعاليت هاي اقتصادي انجام گرفت. بنابراین مشاهده مي‌شود كه سياست‌هاي مداخله‌گر صنعتي دولت در روند گذشته متفاوت بوده است. اقتصاد ايران در حالي فرايند صنعتي شدن را آغاز ميكند كه شرايط توسعه صنعتي به سرعت در حال تغيير است. اين شرايط تركيبي از عوامل سياستي، اقتصادي و فناوري به صورت حركت سريع در جهت تغييرات فني، جهاني شدن توليد، آزادسازي سياستهاي اقتصادي در خصوص تجارت، سرمايه‌گذاري و مالكيت، و تغيير قواعد بين المللي بازي در حيات اقتصادي است. بنابراين ايران ميتواند تنها بخشي از تجربه كشورهاي صنعتي متاُخر را تكرار كند به گونه اي كه كشورهاي مذكور نيز نتوانستند به دلايل فوق تمامي تجربيات كشورهاي صنعتي اوليه را تكرار كنند. كشور در شرايط امروز نياز بيشتري به افزايش رشد ظرفيت توليد، انباشت سرمايه و تغييرات نهادي و اقتصادي و اجتماعي دارد. با وجود نياز فراوان به تغيير، و نبود ساختارهاي مناسب در بازارهاي مختلف، براي رسيدن به اين هدف نياز توسعه صنعتي به دخالت دولت افزون مي‌گردد. اما نكته مهم آنكه دخالت افزونتر دولت در اين مقطع تاريخي از توسعه صنعتي، در نقش متفاوتي از گذشته بايد شكل گيرد. امروزه كشورهاي در حال توسعه‌اي مانند ايران كه صنعتي شدن را تجربه مي‌كند براي حمايت از صنايع نوزاد جهت كسب توان رقابتي در سطح بين‌المللي، پيشرفت صادراتي و در نهايت آزاد سازي تجاري، زمان زيادي در اختيار ندارد. در حاليكه اين فرصت براي برخي از كشورهاي صنعتي متاُخر فراهم بود به طوري كه توانستند با هدف تعميق صنعتي و ارتقاء رقابت‌پذيري، با اعمال حمايت‌هاي زمانبندي شده سطح محصولات داخلي را تا سطح بازارهاي جهاني برسانند. بنابراين در شرايط كنوني با تاُكيد بر اهميت فراوان و گستردگي دخالت‌هاي كاركردي دولت در ايجاد و توسعه نهادهاي لازم به جهت ايجاد فضاي قانونمند براي تسهيل فعاليت‌هاي اقتصادي بخش خصوصي، سياستهاي گزينشي غير مستقيم براي جبران شكست بازار در مواردي چون ارتقاء تكنولوژي، توسعه آموزش و مهارتها ، توسعه SMEs ، توسعه زير ساختها، و سازماندهي فعاليت‌هاي صنعتي تاُكيد مي‌گردد.


3- در تجربه اقتصادهاي صنعتي اوليه و اقتصادهاي تازه صنعتي شده شرق آسيا ، ابزار حمايت از صنايع نوزاد يكي از مهمترين راه هاي تعميق صنعتي بوده است. بايد توجه داشت كه در شرايط جديد و تحولات آتي تجارت بين الملل امكان استفاده از اين روش به عنوان اهرم ايجاد صنايع جديد در توسعه صنعتي كشورهاي در حال توسعه فراهم نيست. اهداف توسعه صنعتي آينده بايد با هدف توسعه رقابت‌پذيري، مبتني بر يك بررسي از ساختار رقابتي زيربخش‌هاي مهم صنعتي و در مشاوره با نمايندگان صنعت تدوين گردد. بدین منظور بر اساس ويژگي هاي هر زير بخش ابتدا باید جهت‌گيري اصلي بازار (داخلي يا خارجي) را تعيين كرده و سپس شكاف ها و نقصان هاي مربوط به توسعه منابع انساني و آموزش و كارآموزي، ارتقاء ظرفيت فناوري، سازماندهي فعاليت‌هاي صنعتي، تدارك زيرساختها، تاُمين منابع مالي داخلي و خارجي، ارتباط با بازارهاي خارجي، را متناسب با تصوير و روند مطلوب آتي هر زيربخش تعيين، و براي رفع اين شكاف ها ابزارهاي لازم را مورد تمهيد قرار دهد. در اين نگرش، دولت به جاي ايجاد مداخلات حمايتي مستقيم، به بازآرايي هدفمند فعاليت هاي صنعتي در ارتباط با بازارهاي داخلي و خارجي با هدف ارتقاء رقابت مي پردازد. از اين رو نقش دولت در ايجاد ساز وكارهاي بازار و توسعه فضاي رقابت، بسيار تعيين كننده است و تنها آن دسته از دخالت‌هاي دولت كه در جهت رفع كاستي‌هاي بازار باشد، مي‌تواند در شرايط جديد قابل توجيه باشد. دولت در تنظيم دخالتها و سياستهاي حمايتي خود با هدف قرار دادن ارتقاء توليد رقابتي، مي‌بايست به طور هدفمند، مشروط و زمانبندي شده به رفع كاستيها و مشكلات موردي تعريف شده بنگاهها و صنايع خاص بپردازد و اكيداً از حمايتهاي نامحدود و عام بپرهيزد.

4- اجراي مُوثر سياست‌هاي صنعتي، نيازمند پيش شرط‌هاي مهمي، مانند ثبات سياسي، تضمين حقوق فردي، وجود اراده سياسي براي توسعه صنعتي، ثبات محيط اقتصاد كلان، ایجاد نهادهای توسعه ای جدید، توسعه كارآفريني و مهارت، كنترل كيفي و استاندارد، فناوري اطلاعات و تحقيق و توسعه است. نهادهاي مرتبط با صنعت ضروري است كه به نيازهاي صنعت حساس بوده و از مشاركت و همكاري بيشتر بخش خصوصي استفاده كند. همچنين نظام سياستگذاري و تصميم‌گيري صنعتي در كشور مي‌بايست توسط بهترين مديران مستعد و توانمند اداره ‌شود. ساختار سياستگذاري صنعتي بايد آنچنان باشد كه سياستگذاران با وحدت اقتدار از تمام گروه‌هاي فشار مبري باشند به طوري كه سياست صنعتي دولت نبايد براساس نگرش های کوتاه مدت سیاسی و یا به صورت برآيندي از منافع گروههاي خاص شكل گيرد. تمامي توصيه‌هاي فوق مستلزم بهبود و ارتقاء ظرفيت در بدنه دولت است تا بتواند سياست‌ها را طراحي، اجرا، و كنترل كند. اين امر به نوبه خود مستلزم افزايش قابل ملاحظه اطلاعات و مهارت در دستگاه‌هاي اجرايي است. در برخي موارد نيز احتياج به اصلاح ساختارهاي سازماني و انگيزشي است. هماهنگي بين شاخه‌هاي مختلف دولت بايد بهبود يافته و مجموعه مرتبط و سازگاري از اهداف سياستي اتخاذ گردد. فرآيند سياستگذاري بايد شفاف بوده و با همكاري قوي از جانب بخش خصوصي انجام گيرد. دولت بايد تضمين كند كه سياست صنعتي به دور از فشارهاي سياسي شكل می گيرد و بايد اين توان را داشته باشد كه حمايت خود را از بنگاه‌هاي اقتصادي كه قادر به رقابت در يك دوره زماني مشخص نيستند، قطع كند.


2-3- موُلفه هاي اصلي دخالت دولت در فرایند توسعه صنعتي


5- اصلي‌ترين موُلفه‌هاي فرایند توسعه صنعتي ايران به عنوان چارچوب كلي نقش دولت در فرآيند توسعه صنعتي شامل توسعه بخش خصوصي، توسعه زيرساخت‌هاي فيزيكي، مالي، نهادي و قانوني، آزادسازي تجاري، سازماندهي فعاليتهاي صنعتي، جذب سرمايه‌گذاري مستقيم خارجي، توسعه مهارتها و فناوري، در فضاي باثبات سياست‌هاي اقتصاد كلان است.