عیلام همان بختیاری ها

ری نیست. قوانین سایت کاربر محور / گزارش تخلف

ایلامی یا هَتَمتیایی زبان منقرض شده ایلامیان باستان است. این زبان در ایران دوره هخامنشی جایگاه ممتازی داشت. آخرین اثر مکتوب زبان ایلامی به سال‌های حکومت اسکندر مقدونی بر ایران برمیگردد. زبان ایلامی در سال ۱۸۹۰ رمزگشایی شد. در این سال وایس‌باخ (F.H. Weissbach) نخستین دستور زبان آن را ارائه داد. زبان ایلامی از زبان‌های پیوندی بوده‌است. زبان ایلامی در جنوب و جنوب غرب ایران در استان‌های ایلام، لرستان، همدان، اصفهان، اراک، چهارمحال و بختیاری، کهگیلویه و بویر احمد، خوزستان و بوشهر و فارس فعلی از هزاره سوم (شاید قبل‌تر) تا نیمه دوم هزاره اول قبل از میلاد (جدیدترین قرن چهارم پ م) رایج بوده‌است. طبق گزارش‌های اسطخری در قرن دهم میلادی، خوزستان به خوزی حرف می‌زدند که خوزی احتمالاً یک گویش از ایلامی بوده‌است.

تاریخ زبان ایلامی به چهار دوره بخش می‌شود:

ایلامی باستان (۱۵۰۰ – ۲۶۰۰ پ. م)

ایلامی میانه (۱۰۰۰ – ۱۵۰۰ پ. م)

نو-ایلامی (۵۵۰ – ۱۰۰۰ پ. م)

ایلامی هخامنشی (۳۳۰ – ۵۵۰ پ. م): در دوره هخامنشی، ایلام یکی از ساتراپیهای مهم امپراتوری بود و زبان ایلامی به عنوان زبان دیوانی کاربرد داشت. از زمان داریوش یکم تا اردشیر یکم اسناد اداری تخت جمشید به ایلامی و روی الواح گلی نوشته می‌شد. این الواح که شمار آن‌ها نزدیک به ۳۰۰۰۰ است، اطلاعات دقیقی از جغرافیا و مردم ایلام به دست ما می‌دهد.

ایلامیان آریایی نبودند زبان ایلامی، زبانی تکخانواده است. برخی احتمال خویشاوندی آن را با زبان‌های دراویدی مطرح کرده‌اند ولی این نظریه مورد پذیرش همه محققان نیست. همچنین می‌توان همانندی‌های بسیار اندک و غیرقابل اتکا (تا کنون) میان این زبان و زبان‌های گوتیان، هالدیایی‌ها، هوری‌ها و کاسیان هندواروپایی یافت

سیاوش سلیمانی دشتکی درگذشت

درگذشت مردی از مصلحین اجتماعی، مردم دار، مردی که عمرش برای رضای مردم و رضای خداوند عمرش را مصروف داشت این ضایع بزرگی برای استان چهارمحال و بختیاری بود

رئیس شورای اسلامی استان چهارمحال وبختیاری اخرین سمت ایشان بود

درگذشت رئیس شورای اسلامی استان چهارمحال وبختیاری

ایرنا نوشت: معاون اداری و اجرایی شورای اسلامی چهارمحال و بختیاری گفت: رییس شورای اسلامی استان بامداد شنبه در حادثه رانندگی جان خود را از دست داد.

لیلی معتمدی تاکید کرد: سیاوش سلیمانی دشتکی بامداد شنبه در جاده اصفهان به شهرکرد بر اثر تصادف و سانحه رانندگی جان خود را از دست داد.

وی افزود: این تصادف در محور ارتباطی شهرکرد به اصفهان حدود فلاورجان رخ داد.

وی گفت: به همین منظور مراسم تشییع و تدفین آن مرحوم فردا از ساعت ۹ صبح از غسالخانه شهرکرد به سمت آرامگاه ابدیش (دشتک ) برگزار می گردد.

گفتنی است، سیاوش سلیمانی دشتکی عضو شورای اسلامی شهر دشتک شهرستان اردل بود که با انتخاب اعضای شورای اسلامی استان چهارمحال و بختیاری به ریاست این شورا انتخاب شده بود.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید

شاهان ساسانی پس از شکست در مقابل اعراب در کجا قدرت  برای باز پس

شاهزادگان ساسانی پس از سقوط ایران توسط اعراب کجا رفتند؟ این گزارش را تا آخر بخوانید

شاید شگفت زده هم بشوید وقتی بشنوید که در آرامگاه یکی از امپراتوران کره در عصر باستان، مجسمه هایی از یک سردار و یا شاید شاهزاده باستانی ایرانی با لباس رزم وجود دارد که گویا به امپراتوران کره در برپایی یک کشور متحد خدمت کرده است. اما این سردار ایرانی کیست و در سرزمین کره چه می کرد؟

به گزارش اول فارس ، در آرامگاه یکی از امپراتوران کره در عصر باستان، مجسمه هایی از یک سردار و یا شاید شاهزاده باستانی ایرانی با لباس رزم وجود دارد که گویا به امپراتوران کره در برپایی یک کشور متحد خدمت کرده است. اما این سردار ایرانی کیست و در سرزمین کره چه می کرد؟

برای بسیاری از ما ایرانی ها شناخت از تاریخ کشور کره احتمالا منحصر به سریال ها و شخصیت هایی همچون «جومونگ» باشد که در ذهن بسیاری از ما بجای مانده باشد اما شاید کمتر کسی بداند که این سریالها و البته شخصیت جومونگ در واقع پادشاهان افسانه ای این کشور شرق دور هستند که در نهایت زمینه کشور متحد کره را فراهم کردند.

با این همه جالب است بدانید ارتباط تاریخی ما با کشور کره محدود به این سریال ها نبوده است. شاید شگفت زده هم بشوید وقتی بشنوید که در آرامگاه یکی از امپراتوران کره در عصر باستان، مجسمه هایی از یک سردار و یا شاید شاهزاده باستانی ایرانی با لباس رزم وجود دارد که گویا به امپراتوران کره در برپایی یک کشور متحد خدمت کرده است. اما این سردار ایرانی کیست و در سرزمین کره چه می کرد؟

شاهزادگان و سرداران ایرانی در شرق دور

به دنبال فتح ایران بدست اعراب مسلمان و کشته شدن یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی در ۶۵۱ میلادی، بازماندگان این پادشاهی ایرانی به امپراتوری چین پناهنده شدند و برای دهه ها تلاش کردند تا از آنجا برای بازپسگیری پادشاهی اقدام کنند.واه تاریخ، آخرین تلاش بازماندگان ساسانی در بازپس گیری ایران از دست اعراب مسلمان در سال ۷۳۰ میلادی اتفاق افتاد که آن هم ناکام ماند. از آن پس سرداران و شاهزادگان ساسانی نا امید از بازپس گیری ایران، به خدمت دربار امپراتوری تانگ در چین درآمدند و حتی به مراتب بالای نظامی همچون «فرماندهی جناح راست ارتش» رسیدند.

در آرامگاه گائو زونگ، امپراتور سلسله تانگ چین، مجسمه ای از «پیروز» ( از فرزندان یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی) وجود دارد که کتیبه ای او را «پیروز، شاه پارس، فرمانده بزرگ گارد دلیر راست و فرمانده کل پارس» معرفی می کند.

پس از مرگ پیروز در سال ۶۷۹ میلادی در چین، دیگر شاهزادگان ساسانی نیز به واسطه مهارت های نظامی خود به خدمت ارتش امپراتوری تانگ درآمدند و به مناصب مهم نظامی نیز رسیدند اما از نیمه اول قرن هشتم میلادی دیگر نامی از این شاهزادگان ایرانی در منابع تاریخی دیده نشد و گویی در تاریکی تاریخ محو شدند.

در واقع، از میانه قرن هشتم میلادی آخرین اطلاعات ما از پناهندگان ایرانی دربار چین به پایان می رسد و دیگر خبری از سرنوشت شاهزادگان و سرداران ساسانی آواره در شرق دور نبود. تاریخ نیز گویی سر خوشی با این آوراگان نداشت و خیلی زود آنها را در زیر گرد فراموشی مدفون کرد.

جالب آنجاست که در ایران و در نوشته های دینی زرتشتی هنوز امید به بازگشت این شاهزادگان حتی تا سه قرن بعد از سقوط ساسانیان وجود داشت اما واقعیت این بود که آنها هرگز نتوانستند به ایران بازگردند.

کشف یک سرنخ جدید؛ شاهزاده ایرانی در سرزمین کره!

با سکوت منابع تاریخی درباره سرنوشت شاهزادگان و سرداران ایرانی تبعیدی، یافته های جدید باستان شناسی اندک اندک ما را به پیدا کردن ردی از آنها امیدوار کرد. در ابتدا در شهرهای بندری چین آثار از بناهای مذهبی زرتشتی که گویا توسط این ایرانیان در تبعید ساخته شده بود بدست آمد. سپس آثاری از نوشته هایی به زبان پهلوی ساسانی حتی در ژاپن نیز بدست آمد که نشان می داد این ساسانیان تبعیدی تلاش داشتند خود را با زندگی در سرزمین جدید وفق دهند.

اما یکی از مهمترین کشفیات باستان شناسی، شناسایی دو مجسمه از یک فرد نظامی در آرامگاه یک امپراتور باستانی کره بود که کارشناسان بنا به شواهد مختلف او را یک اشراف زاده ایرانی معرفی کردند. این مجسمه ها در محوطه آرامگاه امپرتور «وان سانگ»، سی و هشتمین امپراتور سلسله سیلا در کره (مرگ در ۷۹۸ میلادی) در شهر گیونگجو شناسایی شد.

چرا این مجسمه ها را متعلق به یک فرد ایرانی می دانند؟

در ابتدای مدخل ورودی محوطه آرامگاه یک جفت مجسمه سنگی قرار دارد که شکل و شمایلی شبیه به مجسمه شاهزادگان ساسانی در آرامگاه های امپراتوران چین دارد. این مجسمه ها در دو طرف راهی قرار گرفته اند که از ورودی محوطه به سمت آرامگاه هدایت می شوند.

این مجسمه ها به صورت واقع گرایانه حجاری شده اند از این رو بسیاری بر این باورند که اینها از روی نمونه واقعی ساخته شده اند. اندام آنها کاملاً قوی هیکل و چهار شانه و دارای چشمانی گرد و بینی بزرگ هستند و موها و ریش نیز پیچ خورده و بلند است.

معمای شاهزاده ناشناس ایرانی در سرزمین جومونگ!

باستان شناسان کره ای معتقدند که این شکل و شمایل به هیچ وجه در هنر مجسمه سازی کره باستان سابقه نداشته و مشخصاً به این اشاره دارد که این فرد یک خارجی باید باشد.

از جمله شواهد ایرانی بودن این فرد، چوب چوگانی است که به دست دارد و در آن زمان این مشخصه اشاره صریح به ایرانی بودن فرد دارد زیرا در آن زمان این بازی را کاملا یک بازی اشرافی ایرانی می دانستند. از طرف دیگر شباهت زیاد این مجسمه ها به مجسمه شاهزادگان ساسانی در آرامگاه های امپراتوران چین نیز ارتباط این افراد با اشراف زادگان ایرانی را به اثبات می رساند.

از لحاظ تاریخی نیز این موضوع قابل اثبات است زیرا ما می دانیم که شاهزادگان ساسانی تا حداقل سال ۷۳۰ میلادی در دربار چین صاحب مقامات بالای نظامی بودند. بعید نیست که برخی از این شاهزادگان به واسطه مهارت های نظامی خود به دربار سیلا در کره رفته باشند تا در حفظ امپراتوری واحد این کشور نیز نقش آفرینی کنند.

یک سند ایرانی فراموش شده؛ منظومه حماسی کوش نامه

منظومه حماسی «کوش نامه» اثر «ایرانشان ابن ابی اخیر» که در سال ۵۰۰ هجری قمری سروده شده است، نیز یک سند فراموش شده دیگر در خصوص حضور شاهزادگان ایرانی در دربار امپراتوران کرده. این منظومه علی رغم عدم توجه، یکی از جالب توجه ترین منظومه های تاریخی ایران است و جالب است که بدانید دانشمندان زیادی در کشور کره جنوبی مشغول مطالعه و بررسی این منظومه فارسی هستند.

داستان این منظومه به طرز شگفت انگیزی با محوریت قهرمانی «انیرانی» (غیر ایرانی) سروده شده و شاید به همین دلیل باشد که در طول تاریخ ایرانیان چندان علاقه ای به آن نشان نداده اند. «کوش»، شخصیت اصلی داستان، برادرزاده ضحاک است که تمام چین را برای پیدا کردن بازماندگان خاندان جمشید جستجو کرده تا آنها را بیابد و بکشد.

خاندان جمشید نیز چون عرصه را تنگ دیدند به توصیه پادشاه چین به «سیلا» پناه می برند زیرا هم حاکم آنجا مرد درستکاری است و هم از لحاظ جغرافیایی پناهگاه خوبی در برابر ضحاکیان است.

تا مدتها این سرزمین «سیلا» اشاره شده در کوش نامه مورد توجه دانشمندان نبود و اغلب چون از عبارت «جزیره» برای توصیف آن استفاده می شد، برخی سیلا را با ژاپن یکی پنداشته و کل داستان را یک اسطوره تلقی می کردند.

با این همه شواهد زیاد این منظومه از جمله توصیفات جغرافیایی و حتی خود نام سیلا نشان داد که این داستان اشاره به پناهندگی گروهی از شاهزادگان ایرانی به دربار سیلا در کره دارد.

ما می دانیم که در ادبیات روایی ایران، ضحاک گاه با نسبی عربی معرفی شده و به همین دلیل به نظر می رسد که داستان منظومه حماسی کوش نامه اشاره به فرار شاهزادگان ساسانی از دست اعراب فاتح و پناهندگی آنها به چین و سپس سرزمین کره دارد. موضوعی که یافته های باستان شناسی نیز آن را تأیید می کند.

بردگوری و. شیر سنگی در بختیاری

بردگوری و شیرسنگی‌هایی که ناگفته‌های بسیاری از فرهنگ قوم بختیاری دارند

بردگوری و شیرسنگی‌هایی که ناگفته‌های بسیاری از فرهنگ قوم بختیاری دارند

ایسنا/چهارمحال و بختیاری کشور ایران رنگین کمانی از قومیت‌ها و ملیت‌ها است که سالیان طولانی با زیبایی در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند، هریک از این قومیت‌ها دارای آداب و رسوم بسیاری هستند که برخی از آن‌ها قدمت بسیار زیادی دارند، قوم بختیاری یکی از اقوام بزرگ در ایران و چهارمحال و بختیاری است که در تمامی حوزه‌ها آداب منحصربفردی دارند

بختیاری است که در تمامی حوزه‌ها آداب منحصربفردی دارند.

به گزارش ایسنا، قوم بختیاری و شیوه زندگی آن‌ها سرشار از زیبایی و شگفتی است. درواقع این قوم در تمامی جنبه‌های زندگی خود اعم از مراسم غم و شادی آداب و سنن ویژه‌ای دارند که بسیاری از این آداب دارای قدمت بالایی هستند.

در فرهنگ بختیاری شیر نمادی از شجاعت و دلیری است، به همین علت نیز از دیرباز پس از فوت یکی از افراد بزرگ ایل یا افرادی که در دوره حیات خود در شکار، تیراندازی، سوارکاری و... سرآمد بودند بر مزار آن‌ها شیرسنگی که نمادی از شجاعت و بزرگی است قرار می‌گرفت، شیرهای سنگی دارای ابعاد و اندازه‌های مختلفی نیز بودند که براساس جایگاه فرد فوت شده از شیرهای با ابعاد متخلف استفاده می‌شد، البته استفاده از شیرسنگی بر مزار افراد از دنیا رفته تنها مختص زمان گذشته نبوده و امروزه نیز در میان مردم این قوم مرسوم است.

آداب و سنن قومی به بزرگی قوم بختیاری تنها محدود به استفاده از شیرسنگی نمی‌شود، مردم بختیاری از دیرباز مکانی به عنوان بردگوری برای دفن اموات خود درنظر گرفته بودند، بردگوری‌ها درواقع دستکندهایی هستند که در دل کوه و صخره حفر می‌شدند و به عنوان مزاری برای افرادی که دنیا را ترک می‌کردند استفاده می‌شد. امروزه نیز تعدادی این بردگوری‌ها در چهارمحال و بختیاری شناسایی و به محلی برای تحقیق علاقه‌مندان فرهنگی و تاریخی تبدیل شده‌اند.

البته نکته قابل توجه این است که برخی از این بردگوری‌ها دارای قدمت بسیار بالایی هستند و به زمان هخامنشیان یا حتی پیش از آن بازمی‌گردند، همچنین نمونه‌های مشابه بردگوری‌های بختیاری در نقاط مختلف دنیا و ایران شناسایی شده‌اند که نشان می‌دهد استفاده از این دستکندهای صخره‌ای در زمان‌های مختلف و توسط مردم مناطق گوناگون در کاربردهای متعدد مورد استفاده بوده و تنها ویژه مردم بختیاری نیست.

بردگوری و شیرسنگی‌هایی که ناگفته‌های بسیاری از فرهنگ قوم بختیاری دارند

احتمالا وجود بردگوری‌ها در زمان پیش از هخامنشیان

واحد جولای_رئیس گروه حفظ و احیای اداره‌کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی چهارمحال و بختیاری در گفت‌وگو با ایسنا با بیان اینکه شیرسنگی و بردگوری دارای پیشینه زیادی هستند، اظهار کرد: بردگوری درواقع نوعی دستکند صخره‌ای است که برای شناسایی ماهیت آن‌ها باید به هزاره‌های اول پیش از میلاد برگردیم که در منطقه خاورمیانه و بسیاری از نقاط دیگر جهان از این دستکندها با کاربری‌های مختلف وجود داشته است.

وی ادامه داد: در حدود هزاره نخست قبل از میلاد در مناطقی از ترکیه و ارمنستان امروزی معماری صخره‌ای وجود داشته که برای تدفین اموات استفاده شده و یا در هندوستان بسیاری از مذاهب از جمله بودا دارای معماری صخره‌ای هستند و این شیوه معماری در بسیاری از نقاط جهان دیده می‌شود، بنابراین می‌توان گفت اینکه درون یک صخره برای اهداف مشخص مانند مسکونی یا آیینی کنده شود در تمامی دنیا وجود داشته است.

حفظ و احیای اداره‌کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی چهارمحال و بختیاری تصریح کرد: نکته مهم این است که کاربری گوردخمه‌هایی که از زمان‌های بسیار گذشته به جا مانده‌اند براساس مطالعات مشخص شده‌اند و درواقع موضوع قطعی نیست اما احتمالا کاربری این دستکندهای صخره‌ای تدفینی بوده است، همچنین این احتمال وجود دارد که قدمت آن‌ها به زمان اشکانیان و ساسانیان بازمی‌گردد.

جولای یادآور شد: درخصوص استفاده از شیرسنگی نیز لازم است به ریشه‌هایی که شیر در ایران باستان دارد توجه کنیم، درواقع با توجه به اینکه نقش شیر در هزاره‌های چهارم بر روی ظروف سفالی وجود دارد می‌توان گفت نقش شیر در ایران باستان نیز از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.

وی بیان کرد: نقش شیر در فرهنگ ایرانی رسوخ می‌کند و به شکل‌های مختلف مانند نقش روی فرش یا سفال نمود پیدا می‌کند، در منطقه بختیاری نیز این فرهنگ خود را به شکل شیرسنگی نشان می‌دهد یعنی برای مردان شجاع شیرهای سنگی می‌تراشند که روی این شیرها نیز نماد شمشیر یا اسلحه به کار می‌رود و بر روی مزار این مردان شجاع قرار می‌گیرد.

رئیس گروه حفظ و احیای اداره‌کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی چهارمحال و بختیاری خاطرنشان کرد: معمولا بر روی شیرهای سنگی متاخر از نماد اسلحه استفاده شده اما در نمونه‌های قدیمی تر نقش شمشیر وجود دارد.

قدیمی‌ترین شیرسنگی موجود در چهارمحال و بختیاری مربوط به دوره صفویان است

فریده احمدی_کارشناس ثبت میراث ناملموس اداره‌کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری چهارمحال و بختیاری در گفت‌وگو با ایسنا با اشاره به اینکه فنون ساخت شیرسنگی به ثبت ملی رسیده است، اظهار کرد: شیر درواقع نماد دلیری و دلاوری است، به همین جهت نیز یکی از آیین‌های قوم بختیاری این بود که بر روز مزار افراد سرشناس، بزرگ و به نام ایل شیرسنگی قرار می‌دادند.

وی با اشاره به اینکه شیرسنگی در زبان محلی به عنوان بردشیر شناخته می‌شود، افزود: درواقع پس از مرگ افرادی که در تیراندازی، سوارکاری، اخلاق و کردار و... در ایل بختیاری نامدار و مشهور بودند بر مزار آن‌ها شیرسنگی قرار داده می‌شد. امروزه نیز همچنان از این رسم استفاده می‌شود، البته درحال حاضر تغییراتی در این آیین ایجاد شده است.

کارشناس ثبت میراث ناملموس اداره‌کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری چهارمحال و بختیاری ادامه داد: شیرهای سنگی دارای ابعاد و اندازه‌های گوناگونی هستند که با توجه به جایگاه فرد فوت شده از ابعاد مختلف آن‌ها بر روی مزار استفاده می‌شده است عموما نیز شیرهای سنگی دارای طول یک تا ۱.۵ متر و عرض ۳۰ تا ۵۰ سانتی‌متر هستند.

احمدی با اشاره به قدمت بالای استفاده از شیرسنگی در چهارمحال و بختیاری، عنوان کرد: قدیمی‌ترین شیرسنگی که در استان وجود دارد مربوط به دوره صفویان است.

وی خاطرنشان کرد: امروزه نیز همچنان این آیین در میان قوم بختیاری وجود دارد و از شیرسنگی بر روی مزار افراد فوت شده استفاده می‌شود، در چهارمحال و بختیاری نیز در شهرستان کوهرنگ بیش از سایر مناطق شیرهای سنگی مورد استفاده قرار می‌گیرند

شاهان هخامنشی

بنام خداه

هخامنشی در سال 559 قبل از میلاد مسیح شکل گرفت. کوروش بزرگ، که در 559 ق.م به قدرت رسید، نخستین شاهنشاه هخامنشیان بود و آخرین آن‌ها نیز داریوش سوم بود که در سال 330 ق.م با حملۀ اسکندر مقدونی سرنگون شد. بنابراین شاهنشاهی هخامنشان 229 سال دوام آورد.

اگر "بسوس" یا اردشیر پنجم را هم در نظر بگیریم، عمر شاهنشاهی هخامنشیان 230 سال می‌شود؛ زیرا بسوس که یکی از سرداران داریوش سوم بود، به عنوان شاهنشاهی خودخوانده، حدود یکسال در برابر اسکندر مقدونی مقاومت کرد و کوشید ایران و شاهنشاهی هخامنشیان را از چنگ اسکندر نجات دهد که موفق نشد و نهایتا در سال 329 قبل از میلاد مسیح اعدام شد.

امپراتوری

اما قبل از کوروش کبیر، هخامنشیان 171 سال دیگر نیز در قدرت بودند. البته اگر اطلاعات موجود در سنگ‌نوشتۀ بیستون را درست بدانیم. مطابق داده‌های تاریخیِ سنگ‌نوشتۀ بیستون، از سال 730 تا 559 ق.م منطقۀ پارس چهار پادشاه داشته: هخامنش (730 تا 650 ق.م) ، چیش پیش (650 تا 625 ق.م)، کوروش یکم (625 تا 580 ق.م)، کمبوجیۀ یکم (580 تا 559 ق.م).

تفاوت شاهنشاهی با پادشاهی این است که شاهنشاهی، دولتی است متشکل از شاهان گوناگون؛ اما پادشاهی، دولتی است متشکل از یک شاه. در واقع شاهنشاهی در حکم امپراتوری بوده. در امپراتوری حاکمان گوناگونی تحت اقتدار امپراتور حکومت می‌کنند. هر کدام یک بر یک منطقۀ امپراتوری. شاهنشاه همان امپراتور بوده که چندین شاه تحت اقتدار او بر سرزمین‌های گوناگونِ شاهنشاهی (یا امپراتوری) حکومت می‌کردند.

کوروش کبیر بنیانگذار شاهنشاهی یا امپراتوری ایران بود. ولی هخامنش و چیش پیش و کوروش یکم و کمبوجیۀ یکم فقط شاه منطقۀ پارس بودند. کوروش کبیر هم ابتدا شاه منطقۀ پارس بود ولی با تصرف امپراتوری ماد و چندین پادشاهی و امپراتوری دیگر، شاهنشاهی قدرقدرت شد که چندین پادشاهی زیر سایۀ اقتدارش مشغول حکمرانی و تحت فرمان وی بودند.

شاهنشاهی هخامنشیان در حقیقت یک واحد سیاسی بسیار بزرگ و فدرالیستی بود. یعنی شاهان سرزمین‌های گوناگون اگرچه مشروعیت و اقتدارشان را از کوروش کبیر و جانشینان وی می‌گرفتند، ولی اختیارات گسترده‌ای برای ادارۀ سرزمین‌هایشان داشتند.

امپراتوری

شاهنشاهی هخامنشی در سال ۵۵۰ قبل از میلاد در زمان فرمانروایی کوروش بزرگ در همسایگی با قبایل هندی، سغدی، لیدیه و بابل

در اینکه هخامنش به مدت هشتاد سال شاه منطقۀ پارس بوده باشد، مورخان تردیدهای جدی دارند. بسیاری او را در حد سرپرست طایفه می‌دانند. ولی در اینکه کمبوجیۀ یکم (پدر کوروش کبیر) و کوروش یکم (پدربزرگ کوروش کبیر) و چیش‌پیش (پدرِ پدربزرگِ کوروش کبیر) شاه منطقۀ پارس بودند، ظاهرا تردید چندانی بین مورخان نیست. چیش‌پیش را تیش‌پیش هم نامیده‌اند.

به هر حال، شاهان هخامنشی حسابشان جدا از شاهنشاهان هخامنشی است. امپراتوری هخامنشی در واقع عصر حکمرانی شاهنشاهانی است که نخستین‌شان کوروش بود و واپسین‌شان داریوش سوم. فهرست شاهنشاهانِ شاهنشاهیِ هخامنشی عبارت است از:

  • کوروش کبیر
  • کمبوجیه
  • داریوش کبیر
  • خشایارشا
  • اردشیر اول
  • خشایارشای دوم
  • داریوش دوم
  • اردشیر دوم
  • اردشیر سوم
  • ارشک
  • داریوش سوم

شاهنشاهیِ ایران (یا امپراتوریِ ایران) در مدت حکمرانیِ 229 سالۀ این یازده نفر، بزرگ‌ترین واحد سیاسی جهان بود. قبل از امپراتوری هخامنشیان، هیچ یک از امپراتوری‌های جهان چنان وسعتی نداشتند. حتی بعضی از امپراتوری‌ها کوچک هم بودند. یعنی در محدودۀ جغرافیایی کوچکی، چندین حکمران منطقه‌ای یا سرزمینی، زیر نظر یک امپراتور مشغول حکمرانی بودند.

امپراتوری

درفش ویژۀ کوروش بزرگ

یووال نوح هراری در کتاب "انسان خردمند" به این نکتۀ مهم اشاره کرده است که اولین بار کوروش بود که به این فکر افتاد که مردم سایر سرزمین‌ها نیز بهتر است با قوانین امپراتوری خودش زندگی کنند.

این ایدۀ کوروش کبیر مبتنی بر این فرض بود که قوانین شاهنشاهیِ ایران، عادلانه‌تر و بهتر از قوانین پادشاهی‌های کوچک و بزرگ پراکنده در آسیا و اروپا است. بنابراین کوروش تا آنجا که در توانش بود، همۀ آن پادشاهی‌ها را به ایالت‌های گوناگونِ شاهنشاهیِ ایران تبدیل کرد.

امپراتوری

شاهنشاهی پارس در سال ۴۸۶ ق.م (سال مرگ داریوش بزرگ)، در همسایگی با قبایل یونانی، هندوآریایی و عرب — داریوش کبیر این سرزمین را به خشایارشا تحویل داد و درگذشت.

فرض کوروش چندان هم بیراه نبود. اگر رفتار سیاسی او را با رفتار سیاسی اعرابِ حجاز مقایسه کنیم، قطعا آزادی ادیان در شاهنشاهیِ ایران به مراتب بیشتر از آزادی ادیان در امپراتوری اسلامیِ بنی‌امیه و بنی‌عباس بود.

علاوه بر این، در شاهنشاهیِ هخامنشیان رسم زشت و غیراخلاقی برده‌داری رایج نبود؛ در حالی که یونان و روم باستان و نیز امپراتوریِ عربی-اسلامی اساسا مبتنی بر برده‌داری بودند. یعنی اگر برده‌داری در این امپراتوری‌ها لغو می‌شد، نظام اقتصادی‌شان فرو می‌ریخت.

البته همۀ این دولت‌ها "دولت رانتیِر" بودند. یعنی با گرفتن مالیات و خراج از مردم و زمین‌های سرزمین‌های فتح‌شده، به ثروت چشمگیری دست می‌یافتند. در واقع درآمدشان محصول تولید خودشان نبود بلکه محصول کار کردن مردم سرزمین‌های فتح‌شده بود.

امپراتوری

حجم خراج سالانه به ازای هر ایالت در شاهنشاهی هخامنشی، به گفتۀ هرودوت.

البته به این معنا نبود که ایرانیان شیراز و همدان یا اعراب مکه و مدینه و یا رومیان و یونانیان، خودشان تولیدی نداشتند که ثروتشان افزون شود. نکتۀ اصلی این بود که آن همه ثروت، بخش عمده‌اش محصول مالیات و خراجی بود که مردم سرزمین‌های فتح‌شده به شاهنشاه ایران یا خلیفۀ اعراب یا امپراتور یونان و روم می‌پرداختند.

اما یکی از تفاوت‌های امپراتوری هخامنشیان با امپراتوریِ اعرابِ حجاز این بود که هخامنشیان پس از فتح سرزمین‌های گوناگون، زنان سرزمین مغلوب را به عنوان کنیز به ایران نمی‌بردند.

یکی از دلایل نفرت ایرانیان از اعرابِ حجاز، قطعا همین رسم زشتی بوده که با حملۀ عمر بن خطاب به ایران، دامنگیر مردم ایران شد و بعدها نیز در دوران بنی‌امیه و بنی‌عباس ادامه یافت. نفرت از یک ستم تاریخیِ بزرگ، دال بر نژادپرستی نیست. تداوم این نفرت نیز ناشی از آن است که سایر اعراب در طول تاریخ، هیچ‌گاه کردار زشت بنی‌امیه و بنی‌عباس را محکوم نکرده‌اند.

به هر حال هخامنشیان ابتدا مادها را شکست دادند، سپس بابل و مصر را تصرف کردند و حاکمیتشان را بر سرزمین‌های تصرف‌شده محقق ساختند. برخی از مورخان نوشته‌اند که هخامنشیان فرمانروایی مطلق این سرزمین‌ها را در اختیار داشتند.

امپراتوری

پادشاهی پارس در سال ۳۵۰ ق.م در زمان پادشاهی اردشیر سوم، در همسایگی با قبایل سغد (ساکا)، مصر باستان، و قبایل یونانی‌تبار تراکیه، مقدونیه، یونان باستان، اپیروس و اسپارت

جواد طباطبایی هم در آثارش به این نکته اشاره کرده اما توضیحی هم در ادامه آورده است: «قدرت پادشاه در ایران هخامنشی، اگرچه قدرتی مطلق بود، اما "خودکامه" به معناص اصطلاحی آن، چنانکه نظریۀ سلطنت در تحول آتی آن بود، نبود.»

علت این ناخودکامگیِ قدرت شاهنشاهانِ هخامنشی، توجه آن‌ها به سنن قدیمی و محلی و نیز روش‌های اداری کشورهای فتح شده بود. کوروش سیستم داخلی و اداری کشورهای تحت تصرف خود را تقریبا دست‌نخورده باقی گذاشت و حتی به آنان در امور اداری، استقلال محلی داد.

البته در دوران کوروش و کمبوجیه، یعنی در سال‌های 531 تا 522 ق.م، شورش‌هایی شکل گرفت و شاهنشاهی هخامنشیان تا حدی بی‌ثبات شد. هدف این شورش‌ها، تجزیه امپراتوری بود. پس از کمبوجیه، داریوش کبیر برای ممانعت از تجزیه‌طلبی، تغییرات وسیعی پدید آورد تا سیستمی دائمی برای امور اداری و کنترل سرزمین‌های تصرف‌شده فراهم شود. وی همچنین نحوۀ مالیات‌گیری را اصلاح کرد و پادگان‌ها را در سراسر امپراتوری وسعت بخشید.

امپراتوری

شاهنشاهی پارس در سال ۳۳۰ ق.م در زمان فرمانروایی داریوش سوم و اندکی قبل از فروپاشی به دست اسکندر مقدونی. در همسایگی با کشور تازه‌تاسیس ناندا (هندوستان) و سکاها و امپراتوری اسکندر مقدونی

فارغ از اینکه قوانین هخامنشیان چقدر مترقی‌تر از قوانین سرزمین‌های تصرف‌شده بودند، باید گفت که "امپراتوری" ذاتا یک واحد سیاسیِ مستعد تجزیه است. توسعۀ پادگان‌ها در سراسر امپراتوری هخامنشیان در دوران داریوش کبیر، به خوبی نشان می‌دهد که امپراتوری هخامنشیان هم مثل سایر امپراتوری‌های تاریخ، کم و بیش با چسب قدرت تداوم می‌یافت.

همان طور که ایرانیان به صورت طبیعی نمی‌خواستند زیر یوغ اعراب حجاز باشند، قاعدتا مردم مصر و بابل و اروپای شرقی هم زیستن تحت سلطۀ یک امپراتوریِ ایرانی را خوش نداشتند. بنابراین کسانی که امروزه از موضع ستایشِ محضِ ایران باستان، حسرت آن دوران را می‌خورند، باید به این واقعیت تاریخی مغفول توجه کنند که بسیاری از مردم تحت حاکمیت هخامنشیان، در واقع یک "ملت" بودند و شاهنشاهیِ هخامنشی، یک واحد سیاسی بود با چندین ملت.

بنابراین عجیب نبود که بعضی از این ملل بخواهند از امپراتوری هخامنشیان جدا شوند. کمااینکه ایرانیان نیز تلاش‌های متعددی کردند برای جدا شدن از امپراتوریِ اسلامیِ حجاز و بازپس گرفتنِ استقلالِ سیاسی سرزمینشان. و سرانجام حدود دو قرن پس از حملۀ مغول‌ها به خلافت عباسیان، ایرانیان توانستند نخستین دولت ایرانی را پس از فروپاشی ساسانیان تاسیس کنند.

امپراتوری

سکۀ دَریک

آنچه آل بویه و سلجوقیان و سلسله‌های مشابه در دوران خلافت عباسیان تاسیس کرده بودند، در واقع "حکومت‌هایی ایرانی" بود که در ذیل "دولت عباسیان" قرار داشتند. یعنی نوعی فدرالیسم در خلافت عباسیان هم برقرار شده بود تدریجا. حاکمانی ایرانی، که مشروعیتشان را از خلیفۀ عباسی می‌گرفتند. اما حاکمان صفوی، مشروعیتشان را از حاکمی خارج از مرزهای ایران کسب نمی‌کردند و به همین اعتبار، آنچه صفویان تاسیس کردند یک "دولت ایرانی" بود نه یک حکومت ایرانی در ذیل اقتدار یک دولت عربی.

به هر حال اصلاحات اداری و حکومتی داریوش برای تغییر سازمان و یکپارچه کردن ادارات ایالتی، چنانکه مورخان گوناگون نوشته‌اند، موثر واقع شد. این اصلاحات در سال 518 ق.م آغاز شد و طی تقریبا دویست سال پس از آن، بحران تجزیه‌طلبی چندان دامنگیر امپراتوری هخامنشیان نشد. داریوش یک نظام اداری واحد ایجاد کرد که تا پایان حیات امپراتوری، تغییر چندانی نکرد.

در زمان کوروش و کمبوجیه سیستم مالیاتی دقیقی وجود نداشت؛ سیستمی که مالیات را بر مبنای محاسبۀ شرایط اقتصادی کشورهای تحت حاکمیت هخامنشیان مقرر کند. این کشورها هدایا و مالیات‌هایی به فراخور برای حکومت مرکزی ارسال می‌کردند.

در واقع داریوش را باید بنیانگذار "بوروکراسی هخامنشیان" دانست. داریوش پانزده سال بیشتر از کوروش حکمرانی کرد و همین یکی از دلایل تثبیت بوروکراتیک امپراتوری هخامنشیان در زمان او بود.

در دوران داریوش هر ساتراپ (حکمران ایالتی) موظف شد بر حسب وسعت زمین‌های زیر کشت و درجۀ حاصلخیزی آن‌ها، مبلغ مالیات را نقدا به پادشاه هخامنشی پرداخت کند. در زمان کوروش و کمبوجیه، مالیات‌ها به صورت جنسی هم پرداخت می‌شد که عمدتا عبارت بودند از آرد، جو، احشام، آبجو و غیره.

درجۀ حاصلخیزیِ زمین‌ها نیز با ملاک‌هایی دقیق از سوی حکومت داریوش معلوم شده بود و همین کار محاسبۀ مالیات‌ها را آسان‌ می‌کرد. مالیات‌های نقدی را مردم سرزمین‌های دیگر می‌پرداختند. پارسیان به عنوان ملت حاکم، مجبور به پرداخت مالیات نقدی نبودند ولی ظاهرا باید مالیات جنسی می‌پرداختند که عمدتا همان آرد و جو و غیره بود.

ملل دیگر مشکل دیگری هم داشتند و آن اینکه باید هزینۀ دربار ساتراپ‌ها را نیز پرداخت می‌کردند. مالیات‌های نقدی نیز عمدتا از مللی ستانده می‌شد که سرزمین‌های غنی‌تر و پیشرفته‌تری داشتند. مثلا مردم سرزمین‌های بابل و سوریه و مصر.

شاهنشاهیِ هخامنشی در بخش قابل توجهی از حیات خودش بیست ایالت داشت. یونانیان هر یک از این ایالت‌ها را ساتراپی و حاکم آن را ساتراپ می‌نامیدند. در کنار هر ساتراپ، یک فرمانده نظامی هم حضور داشت که اجازه نمی‌داد کنترل نظامیان در دست ساتراپ‌ها باشد. این کار احتمال شورش ساتراپ‌ها علیه شاهنشاه را به حداقل می‌رساند.

نظام پولی نیز در امپراتوری هخامنشیان مبتنی بر ضرب چهار نوع سکه بود: 1- سکۀ شاهنشاهی 2- سکۀ ساتراپ‌ها 3 – سکۀ ایالتی با تصویر شاهنشاه 4- سکۀ محلی.

داریوش کبیر پنج سال پس از به قدرت رسیدن (517 ق.م)، سکه‌ای را که برای سراسر امپراتوری دارای اعتبار باشد، درست کرد که به عنوان پایۀ نظام پولی امپراتوری در نظر گرفته شد. این سکه "دَریک" نام داشت و از طلا بود. ضرب سکۀ طلا منحصر به شاهنشاه بود.

سکۀ "دریک" چون فقط 3 درصد آن از فلزی دیگر بود، یک سکۀ طلای بسیار باارزش محسوب می‌شد. سکه‌های طلا در واقع آلیاژ هستند. یعنی فلز پایه‌شان طلا است و فلز دیگری هم در آن به کار رفته است. طلای خالص نمی‌تواند در قالب یک سکه شکل بگیرد چراکه انعطاف‌پذیری بسیار زیادی دارد (برای آشنایی بیشتر با طلا نگاه کنید به این نوشته).

به هر حال سکۀ دَریک طی چند قرن مهم‌ترین سکۀ رایج در دنیای تجارت آن روزگار بود. سکه‌های رایج دیگر از جنس نقره بودند و باارزش‌ترین آن‌ها، که معمولا در ساتراپ‌های آسیای صغیر ضرب می‌شد، یک‌بیستم سکۀ دریک ارزش داشت.

اسم های بختیاری جدید

سو تیام _ روشنی چشمام

تی افتو یا تیفتو..... چشم افتاب

اورام... روح من

تی بوس یا تیبوس، یا تیبووس ... همراه پدر، نزد پدر

سا آفتو... سایه افتاب

شاوی... شاه اسمان،،، شادی افرین

شاه لو،..... طایفه بختیاری

شاه روم.... پادشاه روم