فرهنگ عاشورا
|
فرهنگ عاشورا | ||||
|
عاشورا در مقايسه با بسيارى از رخدادهاى ديگر، حجم كمى از وقايع را به خود اختصاص داده و آغاز و انجام آن، در برهه اى كوتاه اتفاق افتاده است؛ اما يكى از حوادثى است كه در طول تاريخ خويش، بيشترين توجه رابه خود جلب كرده و علاوه بر نقش گسترده و تاثير عميق اجتماعى - تاريخى خود، به صورت فرهنگى ويژه با ساختارى منحصر به فرد در آمده است. افزون بر ثمرات و رويكردهاى اجتماعى - انسانى كه همچنان استمرار دارد، فرجام عاشورا، شكل گرفتن فرهنگى نوين با ويژگيهاى خاص خود در ميان جامعه گسترده اى بود كه هويت اسلامى اش، آن را از ديگر تمدنها و فرهنگها جدا مي ساخت. فرجام تاريخى و دستاوردهاى ماندنى عاشورا، در طول دهه ها و سده هاى پس از خود، به جريانى هويت بخشيدكه امروز مي توانيم از آن به عنوان «فرهنگ عاشورا» نام ببريم. نگاهى گذرا به حجم گزارشها، تحليلها و آثارى كه در طى قرون گذشته و زمان معاصر بازگو كننده زواياى مختلف اين فرهنگ است، گوياى عظمت، جامعيت، عمق و اصالتى است كه عاشورا توانسته است به اين فرهنگ بدهد. بسيارى از مقوله هاى كلان اجتماعى و انسانى، و حجم وسيعى از ريزترين مسايل انسانى را مي توان در اين فرهنگ شاهد بود و ازآن الگو گرفت. آنچه در عاشورا رخ داد از نظر زمينه ها، عناصر و عوامل شكل گيرى و انجام آن، در بسيارى موارد منحصر به فرد است و به همين بيان، فرهنگ شكل گرفته از آن نيز هويتى ويژه دارد. اما حوزه تاثير بخشى و حركت آفرينى آن، بسى گسترده و مستمر است. و اين حقيقتى است كه درارزيابى عاشورا تا اينك، بيشترين توجه را به خود اختصاص داده است. تا كنون فرهنگ عاشورا از زواياى بسيارى مورد ارزيابى و كنكاش صاحبان انديشه و تحقيق قرار گرفته است كه بسى قابل تاسى و تقدير است.طبعا عاشورا نيز مانند بسيارى مسايل و جريانات تاريخى - اجتماعى ديگر نتوانسته و نمي تواند به گونه اى هماهنگ و در يك راستا مورد داورى قرارگيرد. اين واقعيت، افزون بر محدوديتهاى اسناد تاريخى كه به گونه اي معمول، بسيارى زوايا را در ابهام و ترديد باقى مي گذارد، ناشى از تفاوتهاي بسيار و گسترده اى است كه در ديدگاههاى تحليل گران وجود دارد.تفاوتهايى كه گاه بسيار عميق و در حوزه مسايلى بس اساسى و مهم است.بخش وسيعى از اين تحليلها و ارزيابيها، حاصل اصول و پيش فرضهاي قطعيت يافته اى است كه ملاكهايى متقن در ارزيابى عاشورا تلقى شده اند. واين است كه با وجود مواد و منابعى يكسان در برابر ارباب تحقيق و نظر،شاهد قضاوتهايى بس متفاوت و حتى متناقض مي باشيم. بخشى ازپراكندگى موجود در آراء و تحليلهايى كه در باره عاشورا صورت گرفته،ناشى از قوت و ضعف اشراف بر منابع و مستندات است، اما بسيارى نيز معلول ديدگاههاى پراكنده ولى جزمى تحليل گران، حتى در اصولى ترين مسايل است كه زيربناى ارزيابى و تحليل آنان را متفاوت مي سازد. براى مثال اگر عاشورا را به عنوان حركتى ناخواسته و انفعالى تلقي نموديم، طبعا تحليلى كه بر اجزاء و در مجموع، بر كل آن مي گذاريم،به گونه اى بسيار متفاوت با اين ديدگاه خواهد بود كه اين حركت، حركتى خود خواسته و برخاسته از موضعى هجومى و در تمام مراحل كاملا انتخابى بوده است. چنان كه اگر با اين تلقى به ارزيابى آن پرداختيم كه نه تنها رهبرى اين قيام بلكه حتى هيچ يك از انبياء و ائمه(ع) نيز در صدد برپايى حكومت و تشكيلات سياسى براى اداره مردم نبوده اند و به اين تلقي معتقد شديم، نتيجه اى كه در بررسى قيام عاشورا به دست خواهيم داد،بسيار متفاوت بلكه متضاد با تحليلى است كه حركت سيدالشهدا(ع) را جهت برپايى حكومت عدل مي داند. طبعا در انگيزه ها و علل غايى تحليل و بازگويى فرهنگ عاشورا نيز مي توانيم شاهد اين پراكندگى باشيم. و اين خود سخت در نقشى كه عاشورا در جامعه ايفا مي كند، دخالت دارد. در واقع، نقش آفرينى عاشورا منوط به نوع انگيزه هايى است كه تحليل ما را سامان مي بخشد و شكل مي دهد، چرا كه انگيزه تحليل ما، به نوع برداشت ما از دستاوردهايى كه از اين فرهنگ انتظار داريم، شكل مي دهد.همان گونه كه چگونگى تحليل و ارزيابى ما از آن، تفسير ما از يك جرياني كه مي تواند به عنوان يك «الگو» و «اسوه» معرفى گردد را تحت تاثير مي گيرد. از عاشورا و فرهنگ برخاسته از آن، تا كنون، در بسيارى زوايا به گونه اى مستقل، ارزيابى و تحليل صورت گرفته است، ولى آن چه در اين فرصت مي تواند به عنوان يك موضوع مفيد و قابل پى گيرى مورد توجه قرار گيرد و در قالب يك بحث مستقل عمومى تا كنون مورد عنايت لازم قرار نگرفته است، طرح قيام عاشورا و موضع سيدالشهدا(ع) در فقه، به عنوان يك مستند فقهى مي باشد. پرداختن به تحليلى فقهى در باره موضع قاطع آن حضرت(ع) و ديدگاههاى آن دسته از فقيهان كه در مباحث اجتهادى خويش به اين مهم پرداخته اند، مي تواند براى بسيارى از علاقه مندان به مباحث اجتماعى، فقهى تازگى داشته و راهگشا باشد. اينكه در فقه از چه زاويه اى به حركت امام(ع) نگريسته شده و فقه درچه قالبى مي تواند به ارزيابى اين حركت بپردازد و فقها در تحليل خود،كدام چارچوب را پذيرفته و بر اساس آن به ارزيابى نشسته اند، مي تواند به راحتى نوع نگرش آنان به اين حركت تاريخى را نشان دهد. سنجش اين گفته ها با آنچه فقيه فرزانه، حضرت امام خمينى(قده) به عنوان ديدگاه روشن اجتهادى و فقهى خويش در اين خصوص، ارائه كرده است، گوياى سطح بينشها و تفاوت در ملاكهاى ارزيابى فقهى عاشورا است. چنان كه ملاك متقنى براى ارزيابى و سنجش تحليل برخى كسان ديگر است كه بيشتر و يا اساسا با صبغه اى تاريخى - اجتماعى به بررسى و كنكاش در اين باره پرداخته اند و نه يك بررسى فقهى. برخى از اينان گاه گرفتار اشتباهاتى فاحش شده اند كه از نگاه اهل نظر بلكه حتى عموم جامعه پنهان نمانده است. به هر روى، همان گونه كه اشاره شد ارزيابى «عاشورا در فقه» را فتح بابى مي شماريم كه تلاش بس بيشترى را در جهت ارزيابى و شرح جوانب مختلف آن مي طلبد و اين بر عهده فرصتهاى ديگر و انديشه هاى پربار است كه به اين مهم بپردازند. ان شاءالله.
|