ديدگاه هاي مختلف درباره ي فقر
|
ديدگاه هاي مختلف درباره ي فقر |
|
از آن جا كه آدمي پيوسته با فقر و آثار ناشي از آن درگير بوده است، اديان و مكاتب مختلف درباره ي آن اظهار نظر كرده اند.
فقر در دين يهود آيين يهود فقر را امري طبيعي و تكويني مي داند؛ ولي در پي معالجه ي آثار آن است؛ براي مثال در تورات كنوني مي خوانيم: ان الفقر و الغني بيداللّه وحده، الرّب يفقر و يغني. (18) فقر و غنا تنها به دست خداوند است، پروردگار انسان ها را فقير و ثروت مند مي سازد. در جاي ديگر، ثروت مندان را چنين اندرز مي دهد: مَن يعطي الفقير لايحتاج و لمن يحجب عنه لعنات كثيره. (19) هر كس به فقير ببخشد، محتاج نمي شود؛ و هر كه منع كند، مورد لعنت بسيار قرار مي گيرد. تأكيد بر پرداخت زكات در اين شريعت، بيان گر اين است كه حضرت موسي (ع) در انديشه ي درمان فقر قوم خود به سرمي برد. قرآن كريم در آياتي چند پيمان خداوند با بني اسرائيل درباره ي پرداخت زكات را يادآوري مي كند. (20)
فقر در مسيحيت بي ترديد فقر در شريعت حضرت عيسي (ع) نيز مطلوب نبوده است؛ زيرا حضرت عيسي (ع) خود را به پرداخت زكات مأمور مي دانست و مي فرمود: و اوصاني بالصلوة والزكاة مادمت حيّاً(21) آن حضرت پيروان خود را به نيكي به نيازمندان سفارش مي كرد و مي فرمود: خوشا به حال كساني كه اهل ترحم كردن شمرده مي شوند. (22) البته انجيلي كه اكنون موجود است، فقرا را نيز تسلاي خاطر مي دهد و مي كوشد از غم آن ها بكاهد: «ملكوت خداوند در خوردن و آشاميدن نيست.» (23) تجربه ي عملي كليسا در قرون گذشته، به ويژه قرون وسطا، به طور عمده توجيه ستم ستم گران و طبيعي و مقدر جلوه دادن فقر بيچارگان بوده است و هيچ گونه تلاشي در جهت مبارزه با اين پديده ازسوي آنان صورت نگرفت. اين واكنش در برابر فقر، سبب شد تا گروه هايي چون ماركسيست ها دين را تخدير كننده ي فقرا و توجيه گر استثمار قدرت مندان معرفي كنند. اين واكنش همچنين موجب شد تا پس از رنسانس، برخي از تفكرهاي نوظهور در جوامع غربي سعادت انسان را در جدايي هر چه بيش تر از دين بدانند.
فقر در نظر سرمايه داري سيستم سرمايه داري فقر را ناشي از كمبود منابع طبيعي و ناتواني طبيعت از برآورده ساختن نيازهاي بشر مي داند. اقتصاد دانان كلاسيك در برابر فقر واكنش هاي متفاوتي داشته اند. اسميت (1723 - 1790)، اقتصاددان خوش بين اين نظام، مي گويد: جامعه اي كه بخش اعظم آن را فقرا تشكيل مي دهند هيچ گاه به شكوفايي و خوشبختي نخواهد رسيد. (24) در مقابل مالتوس (1766ـ1834) و ريكاردو (1772ـ1823)، اقتصاددانان بدبين سرمايه داري، به شدت به تضعيف طبقه فقير حكم كرده، هرگونه حمايت از اين طبقه را مردود مي دانند. مالتوس مي گويد: كساني كه از قبل دنيا را در اختيار دارند از حق استفاده از اين مواهب برخوردارند و اگر به قدري گمراه باشند كه بر تهيدستان گرسنه رحم آورند، به زودي جزاي خطاي خود را خواهند ديد. (25) ريكاردو نيز، كه از مخالفان قوانين فقرا و خواستار لغو آن ها بود، از ارسال كمك جهت احداث مدرسه ي كودكان در «وست مينستر بروگام» امتناع كرد؛ زيرا قرار بود به كودكان اين مدرسه يك وعده غذا داده شود. به نظر او اين كار افزايش جمعيت را تشويق مي كرد. (26) اقتصاددانان بعدي نيز، تحت تأثير تقديرگرايي تكامل يافته ي مالتوس، برخورد با مسئله ي فقر را چون برخورد با مرگ، بيماري و ساير پديده هاي طبيعي مي دانند؛ براي مثال «تاكري» در 1848 مي گويد: اگر قوانين علم اقتصادحكم مي كند كه توده هاي فقير همچنان در فقر باقي باشند، بايد پذيرفت. (27) هر چند نظام سرمايه داري، به منظور بقاي خود، به تدريج در جهت فراهم كردن حداقل معيشت و برخي از امور رفاهي براي طبقه ي ضعيف كارهايي انجام داد؛ ولي اصل نگرش آن ها به فقر و فقرا تغيير محسوسي نكرده است. يكي از چيزهايي كه با تجديد حيات اقتصاد سياسي ليبرال همراه بوده، تلاش در جهت صيقل دادن به اين باور و ترغيب طبقه ي كارگر به پذيرش اين مطلب بوده است كه اگر صاحبان ثروت و مكنت بدون هرگونه مانعي به كسب ثروت بپردازند، منافع آن ها نيز خود به خود تأمين خواهد شد؛ حال آن كه اگر در پي آن باشند كه خود سهم بيشتري از ثروت را به دست آورند به منافع خود صدمه خواهند زد. (28) با گذشت زمان و طرح انتقادات فراوان به اين نظام، حكومت هايي كه اقتصادشان بر اساس نظام سرمايه داري بود براي جلوگيري از فروپاشي خود وحفظ منافع مشترك دولت و طبقه ي سرمايه دار، با وضع قوانين و مقرراتي به نفع طبقه كارگر و در حمايت از مستمندان، به تحولاتي در نظام سرمايه داري تن دادند؛ مسئله ي تأمين اجتماعي بخشي از اين تحولات است كه با نظارت بر قوانين كار و مقابله با بيكاري توانست تا حدودي از وضعيت اسفبار مستمندان جلوگيري كند.
فقر از نظر ماركسيست در نظر ماركسيست ها فقر از تناقض ميان ابزار توليد و روابط توليد ناشي مي شود؛ يعني هرگاه روابط توليد، متناسب با تكامل ابزار توليد، تغيير نكند، مشكلات اقتصادي فراوان مانند فقر پديد مي آيد. ماركس درباره ي پديده ي فقر در زمان خود مي گويد: اگر مالكيت خصوصي حتّي به صورت محدود وجود داشته باشد، اين مسئله ناگزير به فقر مي انجامد. (29) او در رد نظريه ي پرودن، كه مي گفت براي بهبود اوضاع اجتماعي و اقتصادي سرمايه داري بايد توسعه ي مالكيت صنايع محدود شود و براي بهبود وضع اقتصادي كارگران بايد قوانين كار اصلاح گردد(30)، مي گويد: براي از بين بردن فقر بايد نظام سرمايه داري را از بين برد نه اين كه براي اصلاح آن به خواب و خيال متوسل شد. (31) ماركس همچنين، دراين باره كه چگونه نظام سرمايه داري به فقر مي انجامد، مي گويد: از آن جا كه جامعه ي سرمايه داري بر انگيزه ي سود استوار است و سرمايه داران مالك ابزار توليد هستند، در وضعي قرار مي گيرند كه مي توانند كارگران را استثمار كنند. (32)
فقر از نظر اسلام در نظام اقتصادي اسلام، برخلاف نظام سرمايه داري و ماركسيست، فقر از كمبود منابع طبيعي يا نهاد مالكيت خصوصي بر نمي خيزد. هرگاه اين نظام محقّق گردد و از پيدايش عوامل فقر جلوگيري شود، اين پديده به طور كلّي رخت برمي بندد؛ زيرا براساس نصوص ديني منابع اوليه مورد نياز همه ي انسان ها در طبيعت وجود دارد؛ چنان كه خداوند مي فرمايد: و اتيكم من كل ما سألتموه و ان تعدّوا نعمت اللّه لاتحصوها. (33) هر چه از او خواستيد به شما عطا كرد و اگر نعمت خدا را شماره كنيد نمي توانيد آن را به شمارش آوريد. انسان ها از نظر صفات روحي، جسمي و فكري متفاوتند بنابراين مقاومت آن ها در برابر مشكلات، توان تصميم گيري، شجاعت، هشياري و نيروي ابتكار آن ها با يكديگر فرق دارد؛ اين اختلاف سبب مي شود كه حتّي اگر امكانات اوليه ي بهره برداري از طبيعت يكسان در اختيار همگان قرار گيرد، دست آورد تلاش آن ها متفاوت باشد. دين اسلام، كه بر فطرت انسان استوار است، به رغم نفي هرگونه اختلاف درآمد ناشي از تبعيض و بي عدالتي، اين تفاوت ها را پذيرفته است. متأسفانه گروهي چون معلولان امكان بهره جستن از طبيعت ندارند يا رهاورد كوشش آن ها براي گذران زندگي شان (درحد متوسط جامعه) كافي نيست؛ و گروهي، به سبب حوادث طبيعي چون سيل و زلزله، دارايي يا سرپرست خانواده خود را از دست مي دهند. بنابراين، به رغم همه ي تلاش هاي پيشگيرانه فقر در جامعه وجود دارد. اسلام براي مبارزه با اين واقعيت تلخ ماليات هايي چون خمس و زكات در نظر گرفته و سيستم تأمين اجتماعي مقرر كرده است. برنامه هاي فقر ستيز و نيز نصوصي كه در نكوهش فقر آمده، نشان مي دهد كه اين پديده در نظر اسلام مطلوب نيست. پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: نزديك است فقر به كفر بينجامد(34) آن حضرت درجاي ديگر فقر و كفر را در يك سطح قرار داده، از هر دو به خداوند پناه برده است. (35) بر اساس روايتي ديگر، خداوند به حضرت ابراهيم وحي كرد: اي ابراهيم، تو را آفريدم و با آتش نمرود آزمودم. پس هرگاه تو را گرفتار فقر مي ساختم و بردباري ات را مي گرفتم، چه مي كردي؟ ابراهيم پاسخ داد: خدايا، فقر از آتش نمرود بدتر و شديدتر است. خداي متعال فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، در آسمان شديدتر از فقر نيافريدم. (36) |