بنام خدا

مارقین (خوارج)

 

 

اين گروه را بايد فرزند نبرد صفين دانست. اينان، پس از تحميل حكميت به حضرت علی (ع) و نيرنگ عمروعاص، انگشت ندامت به دندان گرفتند و ازامام خواستند، با نقض حكميت، به نبرد روی آورد. امام خواست آن ها را نپذيرفت و بر حكميت وفادار ماند. آنچه در خصوص خوارج گفتنی می نمايد، ناخشنودی آن ها از سلطه شام بر عراق است؛ مخالفت با نتيجه حكميت نيز در اين امر ريشه دارد. آن ها سرانجام چنان انديشيدند كه عمروعاص و علی و معاويه اساس همه مفاسد دين و جامعه اند. و بايد به دليل گناهانشان كشته شوند. عجيب است كه خوارج به اشتباه خود در حادثه حكميت پی بردند؛ ولی از تحليل عامل اصلی اشتباه ناتوان بودند. آنان نمی توانستند به اشتباه خود در پذيرش فريب معاويه و عمروعاص و تعيين داور اعتراف كنند. امام علی (ع) سيمای خوارج را چنين می نماياند:

فان ابيتم ال ان تزعموا انّی اخطات و ضللت فلم تضلّلون عامه امه محمدبضلالی و تاخذونهم بخطئی... فانّها حكّم الحكمان ليحييان ما احياالقرآن و يمتياما امات القرآن؛ اگر می پنداريد من خطا كردم و گمراه شدم، پس چرا همه امت محمد را به گمراهی من گمراه می دانيد و خطای مرا به حساب آن ها می گذاريد.... اگر به آن دو نفر (ابوموسی و عمروعاص) رای به داوری داده شد، تنها برای اين بود كه آنچه قرآن زنده كرد زنده سازند و آنچه قرآن مرده خواهد، بميرانند... من شرّی به راه نينداختم و شما را درباره سرنوشت تان نفريفتم و چيزی را بر شما مشتبه نساختم(56)‌.

به رغم بداهت مسأله، آن ها می كوشيدند امام را مقصر بدانند و به توبه وادارند. آن ها نخست، تحت عنوان «امر به معروف و نهی از منكر»، علی (ع) را به توبه فرا خواندند و سپس از لزوم قتل علی (ع) و عمروعاص و معاويه و اصحاب جمل و پذيرندگان حكميت، به سبب كفر، سخن گفتند. در نگاه اين گروه، تمام مردم روی زمين كافر بودند و بايد نابود می شدند.

آن ها با اين ديدگاه، در بازگشت از صفين در «حروراء»(57) اردو زدند. امام آن ها را اندرز و هشدار داد:

قد كنت نهيتكم عن هذه الحكومه فابيتم علی...؛ من شما را از اين حكميت نهی كردم، ولی با سرسختی مخالفت كرديد تا به دلخواه شما كشانده شدم. شما ای بی خردان، ای ناكسان و بی پدران، من اين فاجعه را به بار نياوردم و هرگز زيان شما را نخواستم.(58)

خوارج، سرانجام با هشدارها و نصايح حضرت، به كوفه بازگشتند؛ ولی بر این اعتقاد بودند كه امام نبايد مسأله حكميت را پی گيرد. اصرار آن ها و انكارامام سبب شد از كوفه خارج شوند و همفكران شان را به نهروان فرا خوانند.

حضرت، در مقابل اين حركت بردباری پيشه كرد و از آن ها خواست عليه معاويه بجنگند. آنان استنكاف ورزيدند و حركت امام را چنان تحليل كردند كه به دليل عدم تطابق رأی داوران با منافع خويش به ادامه جنگ می انديشد.(59)

عبدالله بن عباس به نمايندگی از امام (ع) نزد آنان رفت و گفت وگو كرد؛ ولی هيچ انعطافی در آنان مشاهده نشد. اين گروه كژانديش به ترور و ايجاد ناامنی روی آوردند و هر كس از علی و عثمان ابراز تنفر نمی كرد را، به قتل رساندند(60). حضرت نزد آن ها شتافت و به عبدالله بن عباس فرمود:

به اينان بگو بر امير المؤمنين چه ايرادی است؟ مگر نه اين است كه ميان شما به حق حكم می كند و عدالت را برقرار می دارد؟ آيا چيزی از حقوق شما كاسته است؟

گروهی به ابن عباس گفتند: به او پاسخ نمی دهيم. جمعی نيز جنگ را پاسخ امام شمردند. بعضی از آنان گفتند: چرا روزی كه با معاويه پيمان حكميت بسته شد، علی اجازه داد عنوان اميرالمؤمنين از مقابل نامش حذف شود؟ چرا آن روز كه در صفين نيرنگ خورديم و از وی روی گردانديم، ما را با شمشير نزد تا به خدا بازگرديم؟ او حكميت را پذيرفت و گمان كرد وصی است؛ ولی وصيت را تباه ساخت. حضرت فرمود:

"آيا شما بدانچه در كتاب خدا و سنت است رضايت می دهيد؟"

پس از آن كه پذيرفتند ادامه داد:

در صلح حديبيه نيز رسول خدا ناگريز شد عنوان نبوت را از مقابل نام خويش بردارد. اما اين كه شما را نزدم تا به راه راست باز گرديد، بدان سبب بود كه خداوند فرموده است: "لا تلقوا بايديكم الی التهلكه ". و شما گروهی بسيار بوديد و من و اهل بيتم اندك‌. درباره انتخاب حكم، خداوند در قرآن حُكم دو مرد عادل را در مسائل قضايی حجت و قابل پيروی دانسته است. اگر آن دو حَكم به آنچه در كتاب خدا است حكم داده بودند، مرا روا نبود از حكم آنان خارج شوم. امّا درباره تباه كردن وصيت، آيا اگر كسی بر انجام دادن حج توانا است و انجام نمی دهد، كافر شده يا آن كه (به دليل ناتوانی) حج انجام نداده است؟ پس شما با رها كردن من، (باتوجه به توانايی تان درياری دادن من) كافر شديد نه آن كه من كافر شده باشم.(61)

و در كلام ديگر آينده شوم آنها را به آنها خبر داد و فرمود:

فانانذير لكم ان تصبحوا صرعی باثناء هذا النّهر...؛ شما را از آن می ترسانم!مبادا صبح كنيد در حالی كه جنازه های شما در اطراف رود نهروان و زمين های پست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن كه برهان روشنی از پروردگار، و حجت و دليل قاطعی داشته باشيد. از خانه ها آواره گشته و بدام قضا گرفتار شده باشيد... (62).

از جمعيت هشت تا دوازده هزار نفری خوارج، تنها دو هزار تن تحت تاثير سخنان امام (ع) از آنان كناره گرفتند(63). ديگران همچنان بر نادانی و تعصب خشك‌ خويش پای فشردند و توبه حضرت را شرط بازگشت خويش خواندند.

 

رفتار امام با خوارج

حضرت در مقابل خوارج، از سخت گيری ها و كيفرهای رايج مخالفان خودداری كرد و با رعايت كامل حقوق انسانی شان، فرمود:

ان لكم عندنا ثلاثاً لانمنعكم صلوه فی هذاالمسجد و لا...؛ سه حق مسلم شما در نزد ما محفوظ است: ما هرگز شما را از گزاردن نماز در مسجدجامع شهر و شركت در اجتماعات خود منع نمی كنيم؛ حقوق شما را ازبيت المال تا هنگامی كه با ما هستيد می پردازيم؛ تا شما بر ما شمشير نكشيد و جنگ نياغازيد، نبرد نمی كنيم (64).

امام، با شناخت كامل خوارج و با دقت تمام، بهترين رفتار را برگزيد تا بهانه ای به دست آنان ندهد. حضرت درباره ويژگی های اين گروه، می فرمايد:

جفاه طغام و عبيد اقزام جمعوا من كل اوب و تلقطوا من كل شوب...؛مردمی خشن، فاقد انديشه عالی و احساس لطيف انسانی، برده صفت، اوباشانی كه از هر گوشه ای جمع شده اند و از هر ناحيه ای فراهم آمده اند. اين ها كسانی هستند كه بايد اول تعليم بينند، آداب اسلامی به آن ها آموزش داده شود و در فرهنگ اسلامی رشد يابند. بايد بر اين ها قيم گمارد تا دستشان گرفته شود نه اين كه آزاد بگردند، شمشيرها در دست نگهدارند و درباره ماهيت اسلام اظهار نظر كنند. اين ها نه از مهاجرانند كه از خانه هاشان به خاطر اسلام مهاجرت كردند و نه از انصار كه مهاجران را در جوار خود پذيرفتند.

آنچه در سيمای خوارج به خوبی قابل مشاهده است، نادانی آن ها است؛ نادانی ای كه در سايه آن فريب خوردند و با مشاهده نيزه های آراسته به قرآن در ترديد فرو رفتند. امام به آن ها فرمود:

ثم انتم شرارالناس و من رمی به الشيطان مراميه و ضرب به يتهه... انتم معاشر اخفّاءُ الهام. سفهاء الاحلام...؛ شما بدترين مردم هستيد. شما نيروهايی در دست شيطانيد كه از وجود پليد شما برای ضربه زدن نشانه خود استفاده می كند و به وسيله شما مردم را در حيرت و ترديد و گمراهی می افكند.... شما گروهی سبك‌ مغز و كم خرد و نادانيد(65).

 

شروع نبرد نهروان

در اين نبرد، امام از بسيج عمومی چشم پوشيد. آن حضرت پيش از درگيری با خوارج حدود 65 هزار نيرو برای جنگ با سپاه شام آماده كرده بود. قيام خوارج و قتل عام مردم توسط آنان، سبب شد امام به طور موقت از نبرد چشم بپوشيد و به نابودی اين فتنه داخلی بينديشد. سپاه حدود هفت هزار نفری امام به سوی نهروان عزيمت كرد. در مقابل آنان، سپاه دوازده هزارنفری خوارج مشاهده می شد. عبدالله بن كوا و عبدالله بن وهب راسبی فرماندهان سپاه خوارج بودند(66).

حضرت، به روش معمول خويش، نخست به اندرز وارشاد و اتمام حجت روی آورد؛ ولی آنان با هلهله و رجزخوانی پاسخ دادند. امام حرث‌ بن مره عبدی را جهت مذاكره نزد آنان فرستاد. خوارج نماينده حضرت را از پای درآوردند(67). ياران از امام خواستند اجازه تيراندازی دهد. حضرت فرمود: دست نگهداريد. خوارج فرياد می زدند: "پيش به سوی بهشت ". وقتی حضرت چنين ديد، جنگ را آغاز كرد(68). آن بزرگوار پرچمی به ابوايوب انصاری داد و فرياد برآورد، هر كه زير اين پرچم پناه آورد در امان است، اگر كسی را نكشته و به هيچ يك‌ از مسلمانان تعرض نكرده باشد؛ و نيز هر كس به كوفه يا مدائن روی آورد، درامان است و جانش محفوظ خواهد ماند.

با اين اقدام حضرت، حدود 800 نفر از خوارج جدا شدند و به كوفه و مدائن باز گشتند. چهره برجسته اين گروه "عروه بن نوفل اشجعی " بود كه با500 سوار به كوفه باز گشت. برخی از نويسندگان سپاه نهروانيان را 4000 تن نگاشته اند كه با اين اقدام امام تنها 1400 تن از آنان باقی ماندند(69).

با شروع جنگ، صدای شيهه اسبان، چكاچك‌ شمشيرها و فرياد جانخراش مجروحان سرزمين نهروان را به لرزه درآورد. امام دستور داد، خوارج را در محاصره قرار دهند و از راست و چپ بر آنان حمله كنند. به زودی نيروهای حضرت چون كمربندی خوارج را احاطه كردند(70).

امام ـ برای اين كه حتی يك‌ نفر از آن ها جان سالم به در نبرد ـ اسودبن قيس مرادی را ماموريت داد از باز شدن كمربند محاصره جلوگيری كند.

با تدبير نظامی امام، پس از دو ساعت، جنگ پايان يافت. و در اين نبرد تنها شماری بسيار اندك‌ از خوارج گريختند.

نتيجه همان شد كه امام پيش از شروع جنگ، پيش بينی فرموده بود: «به خداسوگند، ده كس از آنان از مرگ نرهد و از شما ده تن بيش تر كشته نشود»(71).

حضرت پس از پيروزی بر خوارج، لشكرش را فرمان داد به كوفه بازگردد. آنگاه با سربازان همراهش كنار اجساد خوارج آمد و با تأثر فرمود:

بؤساًلكم لقد ضرّكم من غرّكم فقيل له: من غرّهم...؛ رنج و سختی بر شما باد. راستی آن كه شما را فريفت، زيانی مهم و جبران ناپذير بر شما وارد ساخت. پرسيدند: چه كسی آن ها را فريب داد؟

حضرت فرمود: شيطان گمراه كننده و نفس هايی كه انسان ها را به بدی وا می دارد. نفس اماره به وسيله آرزوهای نادرست و حساب شده آن هارا فريفت و دام های عصيان را به روی آن ها گشود و به آنان وعده پيروزی داد و سرانجام به آتش سوزان دوزخشان درافكند(72).

سرانجام شعله های فتنه مقدسان نادان با تدبير حضرت فرو نشست. آنچه در اين حادثه مهم و قابل توجه می نمايد، آن است كه امام عبادت، زهد، قيافه های حق به جانب و جامعه های ژنده خوارج را ناديده گرفت؛ همه را از دم تيغ گذراند وفرمود:

فانا فقأت عين الفتنه و لم يكن ليجترء عليها احد غيری بعد ان ماج غيهبها و اشتد كلبها؛ من چشم اين فتنه را در آوردم. جز من هيچ كس جرأت چنين كاری نداشت. پس از آن كه موج تاريكی و شبهه ناكی اش بالاگرفته بود و "هاری "اش فزونی يافته بود(73).

آری كسی جز حضرت علی (ع) و بصيرت و ايمان نافذش نمی توانست برروی نادانان مقدس شمشير بكشد و خطرشان برطرف سازد.

به پايان آمد اين دفترحكايت همچنان باقی است.

 

 

 منابع

 

 

* نهج البلاغه، صبحی صالح، منظمه الاوقاف و الامور الخيريه، دارالاسوه للطباعه و النشر، 1415ق / 1373 ش.

. ابن ابی الحديد معتزلی، عبدالحميد: شرح نهج البلاغه، ج 1، كتابخانه آيت الله مرعشی، 1404 ق.

. ابن اثير: تاريخ ابن اثير، ج 3.

. ابن عبدالبر: الاستيعاب فی معرفه الاصحاب، ج 2.

. امين، سيد محمد: سير الائمه، ج 1.

. ــــــــــــــــــــ: شرح الائمه، ج 1.

. المنقری، نصربن مزاحم: پيكار صفين، ترجمه پرويز اتابكی.

. ــــــــــــــــــــ: وقعه الصفين، كتابخانه آيت الله مرعشی، 1403 ق.

. بلاذری: انساب الاشراف، ج 5.

. حموی، ياقوت: معجم البلدان، ج 5، دارالاحياء الثرات العربی، بيروت،1379ق.

. شيخ مفيد: الارشاد، ج 1، كنگره شيخ مفيد، قم، 1413 ق.

. ــــــــــــــــــــ: الجمل، تحقيق علی ميرشريفی، مكتب الاعلام الاسلامی مركز النشر، قم، 1374 ش.

. طبری، محمدبن جرير: تاريخ الطبری، ج 4، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم،دارالتراث‌ العربی، بيروت، 1997 م.

. طبری، محمد بن جرير (منسوب به بلعمی): تاريخ نامه طبری، ج 2، نشرالبرز، تهران، 1373 ش.

. طريحی، فخرالدين: مجمع البحرين، ج 3، تحقيق السيد احمدالحسينی،مكتبه الثقافه الاسلاميه، الطبعه الثانيه، طهران، 1417 ق.

. مالكی، ابن صباغ: الفصول المهمه فی معرفه الاحوال الائمه.

. مبرد، ابوالعباس: الكامل فی اللغه و الادب، ج 2.

. مسعودی، ابی الحسن علی بن الحسين: مروج الذهب، چهار جلد،دارالاندلس، بيروت، 1285 ق.

. ــــــــــــــــــــ: مروج الذهب، دو جلد، ترجمه ابوالقاسم پاينده، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1374 ش.

. مطهری، مرتضی: بيست گفتار، انتشارات صدرا، تهران، 1369 ش.

. مقدسی، مطهربن طاهر: البدء و التاريخ (آفرينش و تاريخ)، ترجمه محمدرضاشفيعی كدكنی، نشر آگاه، تهران، 1374 ش.

. نوری، محدث‌: مستدرك‌ الوسائل، ج 11، مؤسسه آل البيت:، قم،1408ق.

. نويری: نهايه الارب فی فنون الادب، ج 5.

. يعقوبی، ابن واضح: تاريخ يعقوبی، ج 2، ترجمه محمد ابراهيم آيتی، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1374 ش.

 

پی نوشت

 

 

1. نهج البلاغه، نامه 69.

2. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 92.

3. ابن اثیر: کامل، ج 3، ص 194.

4. نهج البلاغه، خطبه 37.

5. سید محمد امین: شرح الئمه، ج 1، ص 215؛ سیی محمد امین: سیر الائمه ج 1، ص 11، مسعودی: مروج الذهب، ج 2، ص 353؛ ابن ابی الحدید: ج 2، ص 353، ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 270.

6. ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 269، نهج البلاغه، خطبه 15.

7. یعقوبی: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 179.

8. ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 201.

9. همان.

10. مرتضی مطهری: بیست گفتار، ص 20.

11. نهج البلاغه، حکمت 122.

12. نصربن مزاحم المنقری: پیکار صفین، مترجم پرویز اتابکی، ص 468؛ مسعودی: مروج الذهب، ج 2، ص 21.

13. افرادی نظیر ولید بن عقبه، سعیدبن عاص، مروان بن حکم.

14. یعقوبی: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 134.

15. بلاذری: انساب الاشراف، ج 5، ص 81- 90.

16. همان، ج 2، ص 77.

17. یعقوبی: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 79.

18. آنچه در مسانید تاریخی وجود دارد این است که خود طلحه و زبیر و همکاری عایشه بیش ترین سهم را در قتل عثمان داشتند.

19. بلعمی: تاریخ طبری، ج 2، ص 625، 623؛ نویری: نهایه الارب فی فنون الادب، ج 5، ص 127.

20. نهج البلاغه، خطبه 148.

21. همان، خطبه 169.

22. ابن صباغ مالکی: الفصول المهمه فی معرفه الاحوال الائمه، ص 72.

23. نهج البلاغه، نامه 63.

24. مسعودی: مروج الذهب، ج 2، ص 361.

25. طبری: تاریخ طبری، ج 4، ص 505.

26. نهج البلاغه، خطبه 54.

27. همان، خطبه 10.

28. شیخ مفید: الارشاد ج 1، 247.

29. بلعمی: تاریخ نامه طبری، ج 2، ص 627.

30. بلعمی: تاریخ نامه طبری، ج 4، ص 505؛ یعقوبی: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 80.

31. نهج البلاغه، قصارالحکم 453.

32. ابن اثیر: تاریخ ابن اثیر، ج 3، ص 122.

33. یعقوبی: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 80.

34. مسعودی: مروج الذهب، ج 2، ص 363.

35. یعقوبی: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 80.

36. نویری: نهایه الارب، فی فنون الادب، ج 5، ص 147، 146.

37. طبری: تاریخ طبری، ج 4، ص 531؛ یعقوبی: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 80؛ شیخ مفید: الجمل، ص 75-80.

38. مسعودی: مروج الذهب، ج 2، ص 364.

39. یعقوبی: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 82.

40. ر، ک: شیخ مفید: الجمل، ص 46.

41. نصربن مزاحم المنقری: وقعه الصفین، ص 127.

42. همان، ص 88 و 89.

43. نویری: نهایه الارب، فی فنون الادب، ج 5، ص 185 و 171.

44. نصربن مزاحم المنقری: وقعه الصفین، ص 147.

45. همان، ص 158 و 159.

46. همان، ص 164.

47. نویری: نهایه الارب، فی فنون الادب، ج 5، ص 204.

48. نهج البلاغه، خطبه 51.

49. نصربن مزاحم المنقری: وقعه الصفین، ص 300 – 318.

50. هریر در لفت زوزه سگاز سرما است و چون در آن شب در اثر شدت نبرد و فشار دو طرف اسب سواران بر یکدیگر فریاد می زدند از این جهت آن شب را لیله الهریر نامیدند. ( معجم البلدان، ج 5، ص 403 و فخرالدین طریحی: مجمع البحرین، ج 3، ص 518 ماده هَرَر)

51. مقدسی: البدء و التاریخ، ج 5، ص 40؛ ابن عبدالعبر: الاستیعاب فی معرفه الاصحاب،ج 2، ص 473.

52. حکم تنها از آن خداوند است.

53. نهج البلاغه، خطبه 238. ابوموسی در زمان عثمان والی کوفه بود و چون امام او را عزل کرد، با وی دشمنی ورزید. او از منافقانی بود که پس از بیعت غدیر خم، نقشه ترور پیامبر اکرم را به سمت اجرا پیش برد.

54. نیکوترین کار، همان اطاعت از اهل بیت پیامبر اکرم و حضرت ایمرالمومنین(ع) است.

55. نهج البلاغه، نامه 73.

56. نهج البلاغه، خطبه 127.

57. حروراء، نام قریه ای در نیم فرسخی کوفه است(یاقوت حموی: معجم البلدان، ج 3، ص 256)

58. نهج البلاغه، خطبه 36.

59. مسعودی: مروج الذهب، ج 2، ص 399.

60. همان ص 93 و 94.

61. ر، ک: شیخ مفید:الارشاد، ج 1، ص 267.

62. نهج البلاغه، خطبه 36.

63. یعقوبی: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 97.

64. محدث نوری: مستدرک الوسائل، ج 11، ص 65.

65. نهج البلاغه، خطبه 36 و 127.

66. نویری: نهایه الارب، فی فنون الادب، ج 5، ص 221.

67. مسعودی: مروج الذهب، ج 2، ص 400؛ ابوالعباس مبرد: الکامل فی اللغه و الادب، ج 2، ص 134.

68. نویری: نهایه الارب، فی فنون الادب، ص 220. سربازان امام گفتند: یا امیرالمومنین، ما را تیرباران کردند، فرمان حمله دهید. حضرت در بار سوم که دشمن تیرباران را ادامه داد فرمود: الان طاب احملو علیهم؛ اینک پکار بر آنان رواست،حمله کنید.

69. ر،ک: بلعمی: تاریخ نامه طبری، ج 2، ص 659.

70. طبری: تاریخ طبری، ج 5، ص 86.

71. نهج البلاغه، خطبه 59.

72. نهج البلاغه، کلمات قصار 323.

73. همان، خطبه 93.