برخي از کتمان حقایقها در کتب برادران اهل سنت 

در این خلاصه سعی شده است برخی از تحریفات و کتمان حقایقی که به دست علماء اهل سنت در تاریخ و در روایات صورت پذیرفته است را تقدیم حق جویان نماییم .

چه علتی داشته که بعضی ها چنین حقایقی را کتمان کرده اند که مبادا به گوش حق جویان برسد؟

ایا باید یک عالم در نقل روایات و تاریخ مغرضانه و خیانت کارانه عمل کرد؟

ایا خطری جدیتر از این برای پیروان یک مذهب وجود دارد؟

قضاوت را به عهده خواننده گرامی میگذاریم:

1

 - ابن سعد از عايشه نقل مي‏کند:

 «هنگامي که مرض بر رسول خداصلي الله عليه وآله سخت شد از خانه بيرون آمد و در حالي که بين دو مرد بود، يعني بين عباس بن عبدالمطلب و شخصي ديگر، دو پاي خود را بر زمين مي‏کشاند. راوي مي‏گويد: اين خبر را براي عبداللَّه بن عباس نقل کردم که عايشه چنين مي‏گويد. ابن عباس گفت: آيا مي‏داني که شخصي که عايشه نام آن را نبرد کيست؟ عرض کردم: خير. ابن عباس فرمود: او علي بن ابي طالب است. آن‏گاه فرمود: عايشه دوست نداشت که از علي به خير ياد کند»

طبقات ابن سعد، ج 2، ص 29.

بخاري همين مضمون را نقل کرده ولي ذيل آن را که:

 «عايشه دوست نداشت علي را به خير ياد کند»

 نياورده و آن را حذف کرده است، با آن‏که ابن سعد حديث را با اين ذيل و با سند صحيح نقل کرده است، و اين خود از تحريفات بخاري به شمار مي‏آيد..

صحيح بخاري، باب مرض النبي‏صلي الله عليه وآله، ج 5، ص 139.

 

2 - در تاريخ اشاره به مکاتبه و نامه‏اي شده است که محمّد بن ابي بکر به معاويه نوشت، در آن نامه که نصر بن مزاحم در کتاب «وقعة صفين» و مسعودي در کتاب «مروج الذهب» آن را به تفصيل نقل کرده است، به بسياري از فضايل حضرت علي‏عليه السلام اشاره کرده است، ولي - مع الاسف - طبري و ابن اثير آن را نقل نکرده‏اند، آنان در توجيه عمل خود، مي‏گويند:

 عموم مردم تحمّل اين گونه مسائل را ندارند.

بعد از اين دو مورّخ؛ ابن کثير به اصل نامه محمّد بن ابوبکر در تاريخ خود اشاره کرده، ولي به اين جمله اکتفا مي‏کند که در آن غلظت و تندي است.

ایا باید تاریخ را به خاطر سلیقه های شخصی بازگو نکرد یا در نقل خیانت کرد؟

  البداية و النهاية، ج 7، ص 314.

 

3 - طبري و ابن اثير در تاريخ خود خطبه امام حسين‏عليه السلام را در روز عاشورا نقل کرده‏اند، در ضمن خطبه چنين آمده است:

«امّا بعد فانسبوني فانظروا من أنا؟ ثم ارجعوا الي أنفسکم وعاتبوها هل يجوز لکم قتلي وانتهاک حرمتي؟ ألست ابن بنت نبيّکم وابن وصيّه وابن عمّه، واوّل المؤمنين باللَّه والمصدّق لرسوله بما جاء من عند ربّه؟...»؛

 «امّا بعد؛ نسب مرا بگوييد، ببينيد که من کيستم، آن‏گاه به خود باز گرديد و نفس خود را عتاب کنيد که آيا براي شما کشتن و هتک حرمت من جايز است؟ آيا من فرزند دختر پيامبر شما و فرزند وصيّ او و فرزند پسر عموي او نيستم؟ او که اوّل مؤمن به خدا و تصديق کننده رسول او بود با آن چه از جانب پروردگارش آورده است؟...».

ولي ابن کثير هنگامي که اين خبر را نقل مي‏کند، کلمه «و ابن وصيّه» را از خبر حذف کرده، با آن که مصدر او تاريخ طبري است که نقل کرده است.

 

4 - بخاري در صحيح خود روايتي را اين گونه نقل کرده است:

 «علي - عليه السلام - به عمر فرمود: آيا نمي‏داني که قلم تکليف از چند نفر برداشته شده:

 از مجنون تا به هوش آيد، از کودک تا به ادراک برسد، و از خواب تا بيدار شود؟» .

صحيح بخاري، کتاب الحدود، باب لايرجم المجنون و المجنونة.

ولي هنگامي که به مصادر حديثي ديگر مراجعه مي‏کنيم پي مي‏بريم حديث صدري داشته که بخاري به جهت حفظ قداست عمر بن خطاب آن را حذف کرده است.

ابوداوود، نسائي و ابن حبّان، از ابن عباس نقل کرده‏اند:

 علي بن ابي طالب گذرش بر ديوانه‏اي از قبيله‏اي افتاد که زنا داده و عمر دستور به سنگسار کردنش را صادر نموده بود، علي‏عليه السلام به عمر فرمود: آيا نمي‏داني که رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: قلم تکليف از سه دسته برداشته شده است...؟  

ارشاد الساري في شرح صحيح بخاري، ج 14، ص 258و259.

از اين‏جا استفاده مي‏شود که بخاري چگونه حقیقت را کتمان کرده و صدر آن را حذف نموده است.

5- مورّخين و مفسرين در ذيل آيه شريفه:

 «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَکَ الْأَقْرَبينَ»

سوره شعراء، آيه 214.

«و خويشاوندان نزديکت را انذار کن!».

 نقل کرده‏اند که:

 بعد از نزول آيه شريفه، پيامبر 45 نفر از بزرگان بني هاشم را دعوت کرد، و عزم نمود تا آنان را در ضيافتي به رسالت خود دعوت کند. علي‏عليه السلام را دستور داد تا شير و طعام آماده سازد و بعد از پايان يافتن طعام، پيامبر شروع به صحبت کرد... در بين سخنان خود فرمود: «... اي فرزندان عبدالمطلب! همانا من در ميان عرب جواني سراغ ندارم که بهتر از آنچه من برايتان آورده‏ام، براي شما آورده باشد، من براي شما خير دنيا و آخرت را آورده‏ام، و خداوند عزّوجلّ مرا امر نموده تا شما را به آن دعوت نمايم، کداميک از شما به من ايمان آورده و کمک کار من مي‏شويد تا اين که برادر و وصيّ و خليفه من در ميان شما باشد؟

علي‏عليه السلام مي‏فرمايد: همگي سرها را به زير انداختند ولي من در ميان آن‏ها عرض کردم: من، اي نبيّ خدا وزير تو خواهم شد. آن گاه دست بر گردن من گرفت و سپس فرمود: همانا اين - علي‏عليه السلام - برادر و وصيّ و خليفه من در ميان شما است، به دستورات او گوش فرا داده و او را اطاعت کنيد».

کامل ابن اثير، ج 2، ص 40و41؛ مسند احمد، ج 1، ص 111.

ولي - مع الاسف - طبري همين قضيه را با کمي تفصيل به صورت تحريف شده، در تفسير خود نقل کرده است، و هنگامي که به فضيلت امام علي‏عليه السلام مي‏رسد آن را به صورت اجمال و اهمال آورده است. او اين گونه نقل مي‏کند:

 «... فأيّکم يؤازرني علي هذا الامر علي أن يکون أخي وکذا وکذا...»

«... کدامين از شما کمک‏کار من بر اين امر خواهد شد تا اين که برادر من و چنين و چنان باشد...».

تفسير طبري، ج 19، ص 75

 

او با اين عمل خود چه هدفي را دنبال مي‏کند؟

 آيا مي‏خواهد بر اهل سنت خدعه و حيله کرده تا مبادا پي به فضايل اميرالمؤمنين‏عليه السلام برده و پيرو او گردند؟

همين کار را ابن کثير در کتاب تاريخ و تفسير خود دنبال کرده و فضيلت اميرالمؤمنين‏عليه السلام را با اجمال ذکر کرده است.

تفسير ابن کثير، ج 5، ص 231؛ تاريخ ابن کثير، ج 2، ص 38.

6 - شيخ عبدالوهاب شعراني در کتاب «اليواقيت و الجواهر» بابي را منعقد کرده و در آن علائم قيامت را بيان نموده، از آن جمله به خروج حضرت مهدي‏عليه السلام اشاره کرده‏است. آن گاه عباراتي از شيخ محيي الدين در باب 366 از فتوحات نقل مي‏کند که اين چنين است:

 «و بدانيد که خروج مهدي حتمي است، ولي او خروج نمي‏کند تا زمين از ظلم و جور پر شود، آن گاه پر از قسط و عدل مي‏نمايد. و اگر از دنيا تنها يک روز باقي بماند خداوند آن را طولاني مي‏گرداند تا آن خليفه، والي زمين شود. او از عترت رسول خداصلي الله عليه وآله از فرزندان فاطمه است، جدّش حسين بن علي بن ابي طالب و پدرش حسن عسکري، فرزند امام علي النقي، فرزند امام علي الرضا، فرزند امام موسي الکاظم، فرزند امام جعفر صادق، فرزند امام محمّد باقر، فرزند امام زين العابدين علي، فرزند امام حسين، فرزند امام علي بن ابي طالب است. اسم او هم‏نام رسول خدا است. مسلمانان با او در بين رکن و مقام بيعت مي‏کنند. او شبيه رسول خداصلي الله عليه وآله در اخلاق است...».

الجواهر و اليواقيت، ج 2، ص 143، طبع سال 1378 هجري.

ولي - مع الاسف - هنگامي که چاپ جديد «فتوحات مکيّه» را مشاهده مي‏نماييم هرگز اثري از اسامي اهل بيت‏عليهم السلام در آن نمي‏بينيم، گويا چاپ کننده کتاب با ارشاد علماي اهل سنت، از آن‏جا که وجود اين اسامي را تأييدي بر مذهب شيعه دانسته و سبب اعتراض بر مذهب خود مي‏دانسته است، اين اسامي را از کتاب فتوحات مکيه حذف کرده و بدون آن چاپ کرده است .

 الفتوحات المکيّه، ج 3، ص 327.

 

7 - احمد بن ابي يعقوب معروف به يعقوبي، صاحب تاريخ معروف، در فصلي با عنوان «ما نزل من القرآن بالمدينة» مي‏گويد:

 «گفته شده که آخرين آيه‏اي که بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شد، آيه:

«اَلْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»

«امروز دين شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم.» است. روايت صحيح، ثابت و صريح نيز اين مطلب را تأييد مي‏کند که نزول آيه در روز نصّ بر اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب در غدير خم است .

تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 35، چاپ المکتبة الحيدرية، سال 1383 هجري.

ولي در جايي ديگر بعد از نقل آيه اکمال، چنين آمده است:

«مطابق همين معنا است روايت صحيح، ثابت و صريح، و نزول آيه در روز نفر براميرالمؤمنين علي بن ابي طالب بعد از ترحم بوده است» .

تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 43، چاپ دارالصادر.

مشاهده مي‏کنيم که چگونه دو کلمه از عبارات يعقوبي را تحريف کرده، تا فضيلت اميرالمؤمنين‏عليه السلام را نامفهوم جلوه دهد.

 

8 - متقي هندي از «صحيح مسلم» و «سنن ابي داود» از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل مي‏کند که فرمود:

«مهدي از عترت من و از فرزندان فاطمه است».

کنزالعمال، ج 14، ص 264، رقم 38662.

ابن حجر هيتمي نيز در «الصواعق المحرقه» همين حديث را از مسلم و ابوداود و نسائي و ابن ماجه و بيهقي و ديگران نقل مي‏کند.

الصواعق المحرقه، ص 163.

ولي - مع الاسف – در صحيح مسلم وجود ندارد.

 

9 - ابن حجر هيتمي از ديلمي نقل مي‏کند که او از عايشه از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل کرده که حضرت فرمود:

«بهترين برادران من علي، و بهترين عموهاي من حمزه است. ياد علي عبادت است».

الصواعق المحرقه، ص 74.

 

ولي با مراجعه به کتاب ديلمي «فردوس الاخبار» با تحقيق عبدالوهاب عبد اللطيف در سال 1385 هجري قمري از ذيل حديث، يعني جمله «ياد عليّ عبادت است» اثري نمي‏بينيم.

 

10 - با مقابله کتاب «الصواعق المحرقه» چاپ سال 1385 هجري قمري و چاپ سال 1312 هجري قمري پي خواهيم برد که اين کتاب از دست تحريف مصون نمانده است، که از آن جمله مي‏توان به اموري اشاره کرد:

 

الف) در صفحه 74 کتاب، حديث «ذکر عليّ عبادة» حذف شده است.

 

ب) در صفحه 76 چاپ قديم از طبراني روايتي را نقل کرده که مضمون آن چنين است: «براي علي‏عليه السلام هجده منقبت و فضيلت است که براي هيچ يک از امت نيست»، ولي - مع الاسف - در چاپ جديد آن وجود ندارد.

 

ج) در صفحه 87 چاپ قديم آن، روايتي را به اين مضمون از حاکم نيشابوري نقل کرده است:

«... عرض کرديم: اي رسول خدا! چگونه بر اهل بيتت درود فرستيم؟ حضرت فرمود: اين چنين درود فرستيد: «اللّهم صلّ علي محمّد وآل محمّد».

ولي در چاپ بعد از آن وجود ندارد.

 

د) در صفحه 20 از چاپ قديم، حديثي به اين مضمون نقل کرده است:

 «صراط عليّ مستقيم»،

راه علي مستقيم است.

ولي در چاپ بعد کلمه «علي» حذف شده است.

 

 

11 - بخاري در صحيح خود، باب «بعث علي بن ابي طالب‏عليه السلام و خالد بن الوليد الي اليمن قبل حجة الوداع» به سندش از بريده نقل مي‏کند:

 پيامبرصلي الله عليه وآله علي‏عليه السلام را به سوي خالد فرستاد تا خمس غنايم را از او بگيرد، و من در آن هنگام علي را دشمن مي‏داشتم. ديدم که علي‏عليه السلام غسل کرد. به خالد گفتم: آيا اين کار او را مشاهده کردي؟ خدمت رسول خداصلي الله عليه وآله که رسيدم جريان را بر او عرضه داشتم. حضرت فرمود: اي بريده! آيا علي را دشمن داري؟ گفتم: آري. حضرت فرمود: او را دشمن مدار؛ زيرا سهم او از خمس بيشتر از اين مقدار است.

صحيح بخاري، ج 5، ص 206و207.

با تأمّل در مصادر ديگر روايي پي مي‏بريم که بخاري روايت بريده را ناقص و با تحريف نقل کرده است. و اصل سخن رسول خداصلي الله عليه وآله که همان اشاره به ولايت اميرالمؤمنين‏عليه السلام است را حذف نموده است. زیرا

احمد بن حنبل به سندش از بريده نقل مي‏کند:

 رسول خداصلي الله عليه وآله دو لشکر را به سوي يمن فرستاد: بر يکي از آن‏ها علي بن ابي طالب را امير نموده و بر ديگري خالد بن وليد را فرمانده نمود و فرمود: هر گاه با هم برخورد، کرديد، علي‏عليه السلام فرمانده شما خواهد بود و در صورت عدم برخورد هرکدام از شما دو نفر فرمانده لشکر خود باشد. ما با بني زيد از اهل يمن درگير شده و قتال نموديم. مسلمانان بر مشرکان پيروز شدند و بعد از قتال، ذريّه آن‏ها را به اسارت برديم. علي‏عليه السلام زني از اسرا را براي خود انتخاب کرد. بريده مي‏گويد: خالد نامه‏اي نوشت و در آن اشاره به ماجرا کرد و آن را به من داد تا به مدينه برده و به رسول خداصلي الله عليه وآله تحويل دهم. من خدمت حضرت آمده و نامه را به ايشان دادم. حضرت‏صلي الله عليه وآله نامه را که مشاهده نمود غضب در صورتش مشاهده شد. عرض کردم: اي رسول خدا! اين‏جا مکاني است که بايد به خدا پناه برد. تو مرا با کسي فرستادي و امر کردي که او را اطاعت کنم، من نيز چنين کردم. رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود:

 «کاري بر ضدّ علي انجام نده؛ زيرا او از من و من از او هستم و او وليّ هر مؤمني بعد از من است».

مسند احمد، ج 5، ص 356.

با تأمل در اين دو حديث به خوبي استفاده مي‏شود که متن حديث احمد بن حنبل همان قضيه‏اي است که بخاري از بريده نقل کرده، ولي بخاري با نقل به معنايي که انجام داده، در حديث تحريف کرده و اصل کلام رسول خداصلي الله عليه وآله که اشاره به ولايت اميرالمؤمنين‏عليه السلام دارد را نياورده است. و اين گونه کارها از بخاري سابقه داشته و امر تازه‏اي به حساب نمي‏آيد.

 

ابن دحيه اندلسي بعد از نقل اين حديث از بخاري، مي‏گويد:

 «بخاري اين حديث را همان‏گونه که مشاهده مي‏کني ناتمام و ناقص نقل کرده است. و اين عادت او در نقل احاديثي از اين قبيل است...» .

المستوفي في أسماء المصطفي، مخطوط.

 

ذهبي در ترجمه ابن دحيه اندلسي مي‏گويد:

 «... شيخ، علامه، محدّث... داراي بصيرت به حديث...»] .

سير اعلام النبلاء، ج 22، ص 389.

سيوطي نيز او را از اعيان علما و مشاهير فضلا به شمار آورده که در علم حديث و علومي که مربوط به آن است، متقن است.

بغية الوعاة، ج 2، ص 218.